شناسه پست: 10966
بازدید: 431

بحران اشتغال در افغانستان

فهرست مطالب

بودا در افغانستان تخريب نشد، از شرم فرو ريخت. 3
جايگاه افغانستان در ذهنيت مردم كرة زمين 3
جايگاه افغانستان در ذهنيت مردم ايران 5
موضع جامعة جهاني در قبال افغانستان 5
فاجعة افغانستان به روايت آمار 6
افغانستان كشور بي تصوير 10
تصوير تاريخي اين كشور بي تصوير 11
در افغانستان اقوام بزرگ عبارتند از : 15
چرا سي در صد جامعة افغان  از افغانستان مهاجرت كرده است؟ 17
فرهنگ افغانستان در مقابل مدرنيسم واكسينه شده است 18
اوضاع جغرافيايي افغانستان و پيامدهاي اقتصادي آن 21
بازار خماري جهاني و نسبت آن با توليد مواد مخدر افغانستان 29
مسألة مهاجرت و پيامدهاي آن 35
طالبان كيستند ؟ 43
ملاعمر كيست؟ 50
نقش سازمان هاي بين المللي در افغانستان 53
زن افغان، زنداني‏ترين زن جهان 54
خشونت افغان 56
عاقبت جنگ در افغانستان ؟ 57
حل بحران اشتغال 60
چنانچه اين مقاله را به طور كامل بخوانيد حدود يك ساعت از وقت شما را خواهد گرفت. در همين يك ساعت، حداقل 12 نفر ديگر در افغانستان از جنگ و گرسنگي مي ميرند و 60 نفر ديگر از افغانستان آواره كشور هاي ديگر مي شوند. اين مقاله در توضيح علت اين مرگ و آوارگي است. اگر اين موضوع تلخ خيلي به زندگي شيرين شما مربوط نيست، از خواندن آن منصرف شويد.

جايگاه افغانستان در ذهنيت مردم كرة زمين
در سال 2000 در جشنوارة پوسان در كشور كره جنوبي حضور داشتم و در پاسخ اين سؤال كه فيلم بعدي تو دربارة چيست، مي گفتم: دربارة افغانستان. و بلافاصله مورد اين پرسش واقع مي شدم كه “افغانستان چيست؟”
چرا اين چنين است؟ چرا تا اين اندازه مي تواند كشوري در جهان مهجور باشد كه مردم يك كشور آسيايي مثل كره جنوبي حتي نام افغانستان را به عنوان يك كشور ديگر آسيايي نشنيده باشند؟ دليل آن واضح است. افغانستان در جهان امروزه نقش مثبتي ندارد. نه به عنوان يك كشور اقتصادي كه از طريق يكي از كالاهاي آن به ياد آورده شود و نه به عنوان يك كشور صاحب علم كه جهان را از دانش خود بهره‏مند كرده باشد و نه به عنوان يك كشور صاحب هنر كه اسباب افتخاري شده باشد.
در امريكا، اروپا و خاورميانه البته وضع فرق مي كند و افغانستان به عنوان يك كشور خاص شناخته مي شود. اما اين خاص بودن نيز معني مثبتي ندارد. آن ها كه نام افغانستان را  مي شناسند آن را بلافاصله با يكي از اين كلمات به صورت تداعي ـ معاني به ياد مي آورند. قاچاق مواد مخدر، بنيادگرايي اسلامي طالبان، جنگ با روسيه، جنگ داخلي طولاني.
در اين تصوير ذهني نه نشاني از صلح و ثبات است، نه نشاني از آباداني، پس نه هيچ توريستي را رؤياي سفر مي آورد و نه هيچ بازرگاني را طمع سود.
پس چرا نبايد فراموش شود؟ تا آن جا كه مي توان در كتاب هاي لغت در مقابل كشور افغانستان نوشت : افغانستان كشوري توليد كنندة مواد مخدر، با ملتي خشن و جنگجو و بنيادگرا، كه زنان خود را زير چادرهايي بدون منفذ پوشانده اند. به همة اين ها اضافه كنيد ” تخريب بزرگترين مجسمة بوداي جهان” را در باميان افغانستان، كه اخيراً تأثر همة كرة زمين را برانگيخت و تمام اهل فرهنگ و هنر را به دفاع از مجسمة بوداي تخريب شده واداشت. اما چرا كسي بجز نمايندة امور انساني دبيركل سازمان ملل از مرگ قريب الوقوع يك ميليون انسان در افغانستان به دليل فقر مفرط ناشي از خشكسالي اظهار تأسف نكرد؟ چرا هيچ‏كس از دلايل اين مرگ ومير سخن نمي‏گويد؟ چرا فرياد بلند همگان براي تخريب “مجسمة بودا” ست، اما كوچكترين صدايي براي جلوگيري از مرگ انسان هاي گرسنة افغان بر نمي آيد؟ آيا در جهان معاصر مجسمه ها از انسان ها عزيزترند؟
نگارنده به عنوان كسي كه به درون افغانستان سفر كرده است و تصاوير واقعي تر و  زنده تري از اين كشور و مردمش را به چشم ديده و همين طور به عنوان كسي كه دو فيلم سينمايي را در فاصلة سيزده سال دربارة افغانستان ساخته است (اولي “بايسيكل ران” در سال 1366 و دومي ” سفر قندهار ” در سال 1379) و نيز به عنوان كسي كه براي تحقيق دو فيلمي كه ساخته، حدود ده هزار صفحه كتاب و اسناد گوناگون را مطالعه كرده است، تصوير متفاوتي از افغانستان با آنچه در ذهنيت مردم دنياست سراغ دارد. تصويري پيچيده تر، متفاوت تر، غم انگيزتر و اي بسا مظلوم تر. تصويري كه نيازمند توجه است تا فراموشي يا سركوب. اما كجاست سعديِ ” بني آدم اعضاي يكديگرند ؟! ” تا بيهودگي نصب شعرش را بر سردر سازمان ملل ببيند.

جايگاه افغانستان در ذهنيت مردم ايران
تصور مردم ايران مبتني است بر همان تصويري كه مردم اروپا و امريكا و خاورميانه از افغانستان دارند، البته از كمي نزديكتر. كارگران ايراني، مردم جنوب شهر تهران و اهالي شهرستان هاي كارگري ايران، افغان ها را دوست ندارند و آنها را رقباي كارگري خود مي دانند و از طريق فشار به وزارت كار ايران خواستار بازگشت مهاجران افغان به داخل خاك افغانستان هستند. طبقة متوسط ايراني معمولاً افغان ها را آدم هاي اميني مي دانند كه مي توان، حداقل يكي از آنها را به عنوان آبدارچي يا خدمتكار درون دفتر كار خود گماشت. بسازبفروش ها، افغان ها را كارگران ساختماني خوبي كه بهتر از معادل ايراني خود كار مي كنند. و احياناً مزد كمتري هم مي‏گيرند، مي دانند. مسئولين مبارزه با قاچاق مواد مخدر مي دانند و راه حلي جز سركوب قاچاقچيان و بيرون كردن همة افغان ها، براي فيصله دادن هميشگي به اين مشكل پيشنهاد نمي كنند. پزشكان ايراني آنها را علت شيوع برخي از بيماري هايي كه پيش از اين در ايران سابقه نداشت، از جمله سرماخوردگي افغاني مي دانند و چون به جلوگيري از مهاجرت نمي توانند دل ببندند، راه حل را انجام واكسيناسيون از داخل افغانستان مي دانند كه در اين زمينه موفق شدند براي جلوگيري از شيوع فلج اطفال، هزينة واكسيناسيون را براي ملت افغانستان نيز بپردازند.

موضع جامعة جهاني در قبال افغانستان
هميشه بايد ديد تيتر خبري اي كه با نام هر كشوري قرينه است، چيست؟ تصويري كه با اخبار در مورد هر كشوري به دنيا داده مي شود تركيبي است از واقعيات آن كشور و تصويري ـ تخيلي ـ تدويني كه قرار است مردم دنيا از جايي داشته باشند.  اگر قرار باشد كشورهايي از جهان به يك جايي طمع كنند، لازم است از قبل زمينه هاي خبري اش را بسازند. آنچه من دريافته ام اين است كه متأسفانه در افغانستان امروز چيز چنداني به جز خشخاش براي طمع كردن وجود ندارد. پس افغانستان در اخبار هميشگي دنيا سهم كمي دارد و قرار نيست مشكلي از آن به اين زودي ها حل شود. افغانستان اگر مثل كويت صاحب نفت و مازاد درآمد نفتي بود، مي شد سه روزه آن را توسط امريكا از عراق پس گرفت و هزينة حضور ارتش امريكا را هم از مازاد درآمد نفتي كويت برداشت. همچنان كه تا ديروز كه شوروي وجود داشت، افغان مي توانست به عنوان جنگنده عليه بلوك شرق و با عنوان شاهد ظلم كمونيست ها در رسانه هاي غربي مورد توجه قرار گيرد اما پس از عقب نشيني شوروي از افغانستان و فروپاشي آن، چرا امريكا كه مدعي حقوق بشر است، نه براي ريشه كن كردن فقر اين همه انسان كه در خطر مرگ از گرسنگي هستند، و نه براي ده ميليون زني كه از تحصيل و فعاليت اجتماعي محرومند، گامي جدي پيش نمي نهند؟
براي آنكه افغانستان چيزي براي طمع كردن و بهره بردن دنياي امروزي ندارد. افغانستان دختر زيبايي نيست كه دل هزاران نفر عاشق را بلرزاند، متأسفانه افغانستان امروز بسان پيرزني است كه هركه طمع نزديك شدن به او را داشته باشد با محتضري روبرو خواهد شد و هزينة اين محتضر را كسي كه آن را روي دست خود يافته است مي پردازد و مي دانيم كه روزگار ما روزگار سعديِ ” بني آدم اعضاي يكديگرند ” نيست.

فاجعة افغانستان به روايت آمار
در افغانستانِ دو دهة اخير هيچ آمار علمي اي گرفته نشده و همة آمارها نسبي و تقريبي است. طبق اين آمارها، جمعيت افغانستان بيست ميليون نفر (1992). در طي بيست سال گذشته از بدو اشغال شوروي تا امروز، حدود 5/2 ميليون نفر كشته شده يا مرده اند. دلايل اين مرگ و مير و كشتار يا حملات نظامي بوده است، يا تلف شدن از گرسنگي و آوارگي يا كمبود تجهيزات پزشكي. به عبارتي ديگر هر سال صد و بيست و پنج هزار نفر و يا روزي حدود سيصد و چهل نفر و يا هر ساعت حداقل دوازده نفر. يعني در بيست سال گذشته در افغانستان در هر پنج دقيقه يك نفر از اين فاجعه مرده يا كشته شده است. در جهاني كه وقتي تنها چندين نفر در زيردريايي شوروي در حال مرگ بودند، ماهواره ها اخبار لحظه به لحظة آن را منتشر مي كردند، در جهاني كه اخبار تخريب مجسمة بودا را لحظه به لحظه شنيديم، هيچ كس از مرگ ملت افغان در هر پنج دقيقه يك نفر، در طول بيست سال گذشته سخن نگفت.
در مورد آوارگي افغان ها، رقم فاجعه از اين هم فراتر رفته است. طبق آماري دقيق تر، آوارگان افغان “خارج از افغانستان” به ويژه در ايران و پاكستان به شش ميليون و سيصد هزار نفر رسيد. چنان چه اين رقم نيز بر سال و روز و ساعت و دقيقه تقسيم شود، طي بيست سال گذشته در هر يك دقيقه، يك نفر از كشور افغانستان آواره شده است. كه البته اين آمار شامل كساني كه هر روز در اثر حمله ها و جنگ هاي داخلي از شمال به جنوب يا از جنوب به شمال افغانستان مي گريزند، نمي شود.
به ياد نمي آورم كه در دو سه دهة اخير ده درصد ملتي كشته شده باشند و سي درصد ملتي از كشورشان گريخته باشند و باز هم جهان اين اندازه با آن بي تفاوت برخورد كرده باشد. رقم كشته شدگان و آوارگان ملت افغانستان بر اثر جنگ هاي مستمر داخلي و خارجي معادل كل جمعيت كشور فلسطين است، اما سهم هم دردي با اين مردم حتي توسط ما ايرانيان به ده درصد از هم دردي با مردم فلسطين يا بوسني هم نمي رسد. با آنكه مرز و زبان مشتركي با افغان ها داريم.