شناسه پست: 5714
بازدید: 328

 

 

چكيده :
این تحقیق در حیطه‌ی سیر تحول پس زمینه‌ها و تاثير بياني آن در نقاشی چهره نگاری در ایران می‌باشد و به بررسی این موضوع كه اساسا هنرمندان در دوره‌های مختلف چه تمهیدی برای ساختن و پر کردن فضای منفی چهره یا پیکره در کادر خود، اندیشیده‌اند و این كه آیا هنرمندان ایرانی، تلاشی در جهت ایجاد ارتباط و هماهنگی میان پیکره يا چهره و پس زمینه آن‌ها در اثر هنری خویش داشته‌اند یا نه…….
فهرست مطالب
بررسی تاثیر بیانی پس زمینه‌ها در نقاشی پرتره ایران
پیشگفتار 1
مقدمه 2
1. فصل یک
تعاریف و پيشينه تاريخي 3
1-1- تعریف چهره نگاری 4
2-1-تعریف پس زمینه 6
3-1- پیشینه چهره نگاری در جهان 8
4-1- پیشینه چهره نگاری در ایران 12
5-1- پیشینه ایجاد بعد تصویری و تفکیک پس زمینه و پیش زمینه 17
6-1- بوجود آمدن اولین نقاشی‌های تک چهره در ایران 21
7-1- بوجود آمدن اولین پس زمینه‌ها در نقاشی ایران 25
2. فصل دو
سیر تحول چهره نگاری و معرفی هنرمندان در دورانهای صفوی تا معاصر 33
1-2- دوره‌ی صفوی 34
2-2- دوران افشار و زند 39
3-2- دوره‌ی قاجار(سلطنت فتحعلی شاه) 42
– سلطنت محمد شاه و ناصر الدین شاه 46
4-2- دوران معاصر 52
5-2- چهره نگاری آکادمیک 52
6-2- چهره نگاری نوگرا 54
7-2- خیالی نگاری و شمایل نگاری 57
8-2- چهره نگاری شهدا 60
9-2 سیر تحول پس زمینه‌ها در چهره نگاری ایران 63
10-2- دوره‌ی صفوی 64
11-2- دوران زند و قاجار 67
12-2- اواخر دوره‌ی قاجار و مکتب کمال الملک 71
13-2- چهره نگاری نوگرا 74
14-2- خیالی نگاری و شمایل نگاری 77
15-2- چهره نگاری شهدا 78
3. فصل سه
1-3- بررسی تحلیلی پس زمینه‌ها در هر دوره 81
2-3- اهداف هنرمندان در پس زمینه سازی 90
3-3- نتیجه گیری 95
– فهرست منابع و ماخذ 97
-فهرست تصاوير 99
گزارش پروژه عملي :
موضوع انتخابي من براي كار عملي ‹‹چهار فصل زندگي›› مي باشد. فصولي كه شايد بي ارتباط با فصل هاي طبيعت نباشند. اين فصل با ارجاع به فصول طبيعت، عبارتند از بهار (تولد) ، تابستان (بلوغ)، پائيز (عشق) و زمستان (مرگ).
بهار، فصل زايش و تولد در طبيعت است و در تمامي متون ادبي و فلسفي نماد زايش و تولد بوده است. فصل جوانه زدن درختان، رويش شكوفه ها و گل ها و همچنين فصل زنده شدن و جان تازه يافتن اجزاء طبيعت است. فصلي كه تابستان را به انتظار نشسته تا ببالد و به ثمر بنشيند. فصل تابستان نيز فصل گرم و طاقت فرسايي است كه تمامي اركان طبيعت و اجزاء آن ، رسيده و بالغ مي شوند. شكوفه هاي درختان به ثمر نشسته و ميوه مي دهند؛ فصل بلوغ زندگي . پاييز، فصل خزان و فوران احساس در طبيعت است.
فصلي كه به علت ريزش برگ ها و رنگ نارنجي و زرد آنها ، داراي نوعي حس اندوه و غم حرمان است. غمي كه در پي فصل بلوغ زندگي ، فصل عشق را نتيجه مي دهد؛ فصل تعمق و تفكر در هويت همه چيز . فصلي كه در آن عمق نگاه، ارتفاعي ، ماورائي مي يابد و جز خدا و عشق چيزي را يافت نتوان كرد. فصلي كه در پي خويش فصل زمستان، فصل سرما و تحمل شدايد و سختي ها را در پي دارد. زمستاني، كه در آن انسان ذره ذره، از زندگي مادي و زميني دور شده و راه سعود به قله ي مرتفع حق را طي مي كند، فصل مرگ.
اين آثار به گونه اي با ارجاع به فصول طبيعت و همچنين به زندگي شخصي خودم، آفريده شده اند. پروانه در اين آثار نمادي از ‹‹روح خداوند›› كه در تمام ذرات و اجزاء زندگي جاري و ساري است. در فصل تولد (تابلوي بهار) بنابر اعتقاد شخصي خودم بر اين كه هنوز روح نوزاد متولد شده از روح خداوند جدا نيست و با آن همراه است، بالهاي پروانه كه نشاني از روح خداوند هستند را، بر پشت كودك قرار داده ام تا اين مفهوم همراهي بهتر نشان داده شود. در فصل بلوغ (تابلوي تابستان) حضور پروانه باز هم ديده مي شود، اما به شكل جدا و تك اما حاضر. در اين فصل از زندگي ، شايد به علت فراگيري علم و بلوغ جسماني، انسان كمتر به ياد خداوند بزرگ مرتبه است. اما مي بينم كه هر چند پروانه كوچك و جدا است، اما حضور دارد و ناظر بر امور است. در فصل عشق (تابلوي پائيز) ، تجلي روح خداوند در زندگي هر انساني پر رنگ تر شده و انسان را به تعمق و تفكر در ذات و اصل هر چيز، از جمله خداوند وا مي دارد. فصلي كه با مركب عشقي زميني، مقصد عشق الهي را به بار مي نشيند. فصلي كه با تعمق در ذرات طبيعت، انسان فقط روح خداوند را مي بيند. اين مهم در اين تابلو به شكل پروانه هايي نشان داده شده است كه از پائين تابلو به سمت بالا در حركت اند و به سمت درخت در بالاي سمت چپ اثر مي روند و از لحاظ رنگ و فرم به برگ هاي خزان زده ي درخت، نزديك مي شوند. اما در پس اين نزديكي به روح خداوند، فصل مرگ انسان (تابلوي زمستان) از راه مي رسد. فصلي كه در پي آن روح انسان، با روح خداوند به يگانگي رسيده و جز خداند چيزي را نمي توان ديد. اين مهم در اين اثر، تنها با حضور پروانه ها، نشان داده شده كه ديگر هيچ نشاني از حضور انساني در اثر ديده نمي شود و فقط پروانه ها (نمادهاي روح خداوند) حضور دارند و بس. پروانه ي بزرگ سياه پشت سر پروانه ها، نماد مرگ است.
حاصل تلاش در اين راستا، چهار تابلو با عنوانهاي بهار (تولد)، تابستان (بلوغ)، پائيز (عشق) و زمستان (مرگ) با تكنيك رنگ روغن است كه تصاوير آنها در اين جا آورد مي شود.