شناسه پست: 16630
بازدید: 371

بررسی مکتب کارکردی _ ساختاری آمریکا
فهرست مطالب
نگرشی به مبحث آزادی و تغییراجتماعی در جامعه شناسی
فونکسیونالیسم در مکتب کارکردی – ساختاری آمریکا
نگرشی به نظریات منتقدان پیرامون نتایج آزادی و فساد مالی در جامعه از نظر جامعه شناسی
نگرشی به مبحث آزادی و تغییراجتماعی در جامعه شناسی
واقعيت دارد كه مطالعه تغيير اجتماعي از قبيل نوسازي (Modernization)، صنعتي شدن (industrialization) و تطور اجتماعي، زمينه فعاليت بسياري از آثار برجسته اي بوده كه اخيراً پيرامون اين مسئله تمركزداشته اند. بخصوص جالب توجه اين است كه مرحله اخير نظريه تغيير اجتماعي ديگر با تنظيم و صورت بندي گزاره هايي پيرامون روندهاي عام توسعه ،مشخص نمي شود؛ نظريه اي كه مرحله كلاسيك تغيير اجتماعي بود. مرحله كنوني در سطح پيشرفته تري از تحليل مولفه هاي تغيير اجتماعي، تصريح محرك هاي معطوف به توسعه و صورت بندي شرايط توفيق با شكست صنعتي شدن و نوسازي قراردارد (همچون آثار آبزنشتات ، 1966 ؛ اتزيوفي ، 1968؛ لنسكي ، 1966؛ توميناگا ، 1965؛ تساف ، 1975).
نكته اينجاست كه اين مساعي مي توانند از يكسو بطور استثنايي بعنوان نمونه هاي نظريه پردازي پيرامون عناصر تاريخي از نقطه نظر جامعه شناختي تلقي شوند و از سوي ديگر بعنوان تلاشي براي پويايي تحليل جامعه شناختي بشمار روند.جهان در چهل سال پس از جنگ جهاني دوم تاكنون شاهد رويدادهايي بوده كه علاقه نظريه پردازان تغيير اجتماعي را به خود جلب كرده است. رويدادهايي چون« مصرف بسيار انبوه» جوامع مابعد صنعتي ايالات متحده و كشورهاي اروپاي غربي و صنعتي شدن اخير ژاپن، تلاش اتحاد شوروي و كشورهاي اروپايي شرقي براي توسعه اقتصادي متفاوت با نوسازي ممالك سرمايه داري و دولت هاي جديد تازه استقلال يافته اي كه در پي گذار و انتقال ساختارهاي اجتماعي سنتي شان، از رهبري نخبگان نوسازي شان بهره مي جويند.  در بين تحقيقات انجام شده پيرامون جامعه شناسي اين روندها، تحول مفهوم سازي شاخصهاي صنعتي شدن و نوسازي و تحول و توسعه تطبيقهاي بين المللي ميزان توسعه اقتصادي و سياسي به چشم مي خورد ( همچون آثار بنديكس ،1964؛ آيزنشتات ،1964 ؛ ليپست،1959). كوششهايي نيز براي ارزيابي و صورت بندي مجدد نظريه تطور اجتماعي وجود داشته كه در پي انطباق شكل كلاسيك جامعه شناسي قرن 19 با شناخت تحولات اخير نظريه اطلاعات جهت آزمون رابطه بين تطور بيولوژيك و اجتماعي بوده است ( همچون آثار لنسكي ، 1987؛ پارسنز ، 71 و 1966…………