شناسه پست: 22163
بازدید: 396

تجلي وحدت و كثرت در هنر اسلامي
«هنر اسلامي نمودار همان مفهومي است كه از نامش برمي آيد، بدون هيچ ابهام و ترديدي. هنر اسلامي بيروني ترين و ملموسترين چهره اسلام است». (بروكهارت، 1365، 16)
انديشه اسلامي بعد از گذشته دو سده، هنري با خصوصيات ويژه و منحصر به فرد به جهان عرضه كرده كه خصوصيات آن براي قرنها پايدار مانده و روز به روز شكوفاتر و درخشانتر شده است. اين خصوصيات تا زماني كه وحدت وجود داشت تداوم يافت. اين هنر وحدت را در هماهنگي جستجو مي كرد و هماهنگي چيزي جز كثرت در وحدت نبود. وحدت زيربناي همه چيز بود و وحدت و هماهنگي به كمك هندسه، وزن و نور جلوه گر مي شد. در روند چنين انديشه اي بود كه هنر اسلامي از سده هاي 13-12 ق در تمامي سرزمينهاي اسلامي، از نظر ساختار و تزيين، از الگوي واحدي پيروي كرد و آن را تداوم بخشيد. ويلسون، 1377، ص 4
نكته اساسي در هنر اسلامي كه بايد بدان توجه كرد عبارت است از توحيد. هنرمند مسلمان از كثرات مي گذرد تا به وحدت نايل آيد. انتخاب نقوش هندسي و اسليمي و خيالي و كمترين استفاده از نقوش انساني و وحدت اين نقوش در يك نقطه، تاكيدي بر اين اساس است:
نديم و مطرب و ساقي همه اوست                     خيال آب و گل در ره بهانه
(مددپور، 1377، 196)
جهان در تفكر اسلامي جلوه و مشكات انوار الهي است و حاصل فيض مقدس نقاش ازلي، و هر ذره اي و هر موجودي از موجودات جهان و هر نقش و نگاري مظهر اسمي از اسماء الهيه است و در ميان موجودات، انسان مظهر جميع اسماء و صفات و گزيده عالم است.                        (همو، 1374، 133)
به هر تقدير جلوه گاه حقيقت در هنر، همچون تفكر اسلامي، عالم غيب و حق است، به عبارت ديگر، حقيقت از عالن غيب براي هنرمند متجلي است، و همين جهت، هنر اسلامي را عاري از خاصيت مادي طبيعت مي كند. او در نقش قالي – كاشي و تذهيب و حتي نقاشي كه به نحوي مانع حضور و قرب به جهت جاذبه خاص است، نمايش عالم ملكوت و مثال را كه عاري از خصوصيات زمان و مكان و فضاي طبيعي است مي بيند. در اين نمايش كوششي براي تجسم بعد سوم و پرسپكتيو ديد انساني نيست. تكرار مضامين و صورتها همان رفتن به اصل است. هنرمند در اين مضامين از الگوي ازلي نه از صور محسوس بهره مي جويد، به نحوي كه گويا صور خيالي او به صور مثالي عالم ملكوت مي پيوندد.         (همو، 1377، 196)
از ديدگاه يك هنرمند مسلمان يا هنرمندي در جهان اسلام، و يا پيشه وري كه بر آن بود تا سطحي را تزيين كند، پيچاپيچي هندسي بي گمان عقلاني ترين راه شمرده مي شد. زيرا كه اين نقش اشاره بسيار آشكاري است بر انديشة) اينكه يگانگي الاهي يا وحدت الوهيت زمينه و پاية گوناگونيهاي بي كران جهان است. در واقع وحدت الوهيت در وراي همة مظاهر است، زيرا كه سرشت آن مجموع و كل است چيزي را در بيرون وجود خويش نمي گذارد و همه را فرا مي گيرد و «وجود دومي» بر جاي نمي گذارد. با اين همه، از طريق هماهنگي تابيده بر جهان است كه وحدت الوهيت در جهان نمودار مي شود و هماهنگي هم چيزي نيست جز «وحدت در كثرت» (الوحده في الكثره) به همان گونه كه «كثرت در وحدت» (الكثره في الوهده) است. در هم گره خوردگي بيانگر يك جنبه و جنبه هاي ديگر است. ولي باز هم اين مطلب به ياد مي رسد كه وحدت زيربناي همه چيز است، يعني آنكه جهان از عامل واحدي پي ريزي شده است مانند يك طناب يا يك خط كه در سيري بي كران پيوسته به خويشتن بازمي گردد و دور مي شود.