شناسه پست: 26091
بازدید: 371

دانلود مقاله ريشه هاي تاريخي هوش هيجاني

مقدمه

ذهن انسان از سه طريق شناخت، احساس و انگيزش عمل مي كند. حوزه شناخت شامل اعمالي از قبيل: حافظه فرد، استدلال، قضاوت و به طور كلي اعمال فكري انسان مي شود.

حوزه احساس شامل: عواطف، حالات روحي، ارزشيابي ها و ديگر حالات احساسي مي شود. حوزه انگيزش كه مي توان گفت همان حوزه شخصيت مي باشد و شامل انگيزه زيستي يا رفتار هدف گرا كه قابل يادگيري است، مي باشد. دو حوزه اول كه شامل شناخت و احساس مي باشد.

در واقع تشكيل دهنده هوش هيجاني هستند يعني مي توان گفت كه هوش عاطفي همان استفاده آگاهانه از عواطف و احساسات مي باشد.

ريشه هاي تاريخي هوش هيجاني

در اغلب مواقع روانشناسان هنگام مطالعه هوش بر جنبه هاي شناختي آن از قبيل حافظه و قدرت حل مشكل توجه مي كنند.

اين در حالي است كه در گذشته محققان زيادي به نسبت جنبه هاي شناختي انسان بر اهميت جنبه هاي غيرشناختي نيز تاكيد كرده اند. اگر به مطالعات رهبري اوهايو (در دهه 1940) توجه كنيم .

مي توان ملاحظه كرد كه در نتيجه اين مطالعات توجه به افراد (در مقابل توجه به وظيفه) به عنوان يكي از عوامل اصلي رهبري اثربخش معرفي شد كه با الهام از اين مطالعات بعدها رهبران اثربخش به عنوان كساني معرفي شدند كه بتوانند اعتماد و احترام متقابل با زيردستان خود داشته و با آنها روابط دوستانه برقرار كنند.

مقاله ريشه هاي تاريخي هوش هيجاني

با توجه به نتايج اين مطالعات مي توان ديد كه جنبه هاي غيرشناختي رفتار انسان به عنوان عاملي مهم در موفقيت رهبران به شمار مي آيد.

در سال 1940 ديويد وچلر در كنار توجه به عوامل عقلاني به عوامل غيرعقلاني از قبيل عوامل اجتماعي، فردي و احساسي نيز توجه نشان داد و در سال 1943 وي اظهار داشت كه توانايي هاي غيرعقلاني از عوامل ضروري موفقيت در زندگي مي باشند.

وي در سال 1958 هوش را به صورت ظرفيت كلي فرد براي عمل هدفدار، فكر منطقي و برقراري ارتباط مؤثر با محيط تعريف كرد. ولي او تنها كسي نبود كه به اهميت جنبه هاي غيرشناختي هوش در موفقيت و سازگاري انسانها با محيط پي ببرد. (چرميس- 2002)

فرمت : قابل ویرایش | WORD | صفحات :61 + منابع ندارد

*************************************

نکته : فایل فوق قابل ویرایش می باشد