شناسه پست: 19969
بازدید: 394

«مفهوم وحى‏»
مفهوم «وحى‏» براى متن [ نص قرآنى]، مفهومى اساسى است; چرا كه متن در بسيارى از موارد براى اشاره به خود، همين نام را به كار مى‏گيرد. اگرچه براى متن از نامهاى ديگرى چون «قرآن‏»، «ذكر» و «كتاب‏» نيز سخن به ميان آمده، با اين همه، نام «وحى‏» كه در قلمرو فرهنگ چه پيش از مرحله شكل‏گيرى متن و چه پس از آن، مفهومى دال به شمار مى‏آيد مى‏تواند همه نامهاى مذكور را دربر گيرد. گرچه سيوطى و زركشى در شمار نامهاى قرآن مبالغه كرده‏اند (1) و افزون بر پنجاه نام را برشمرده‏اند و نامها و اوصاف [قرآن] را نيز با هم درآميخته‏اند، با اين همه، ما در بررسى مفهوم وحى، تنها به ذكر نامهايى بسنده مى‏كنيم كه از شهرت بيشترى برخوردارند مانند: كتاب، قرآن، رسالت و بلاغ، تا به اين وسيله مفهوم متن از نظرگاه خود متن آشكار شود.
اگر «كتاب‏» و «قرآن‏» به منزله اسماء خاص [ علم] به شمار آيند، در مقابل، دلالت «وحى‏» بر قرآن، اين گونه نيست، و معناى آن بسى گسترده‏تر است; به گونه‏اى كه تمام متون دينى اسلامى و غير اسلامى را دربر مى‏گيرد. بر اين پايه مى‏توان گفت كه در كاربرد قرآنى، مفهوم وحى، در بردارنده تمام متونى است كه دال بر خطاب الهى به انسان‏اند. اما از جهتى ديگر، اين نام در چارچوب زبان [و فرهنگ] عربى پيش از قرآن بر هر عمل ارتباطى‏اى كه به گونه‏اى متضمن «اعلام‏» باشد، دلالت مى‏كند. در لسان [العرب] آمده است: «اصل وحى در لغت‏به معناى اعلام در خفاست.» (2) مصنف لسان [العرب] واژه‏هاى «الهام‏» «اشاره‏»، «ايهام‏»، «نوشته‏» و «گفتار» را از معانى وحى برمى‏شمرد، با اين همه معناى «اعلام‏» دربر گيرنده تمام معانى مذكور است. هريك از اين معانى به تنهايى بر يكى از شيوه‏هاى اعلام دلالت مى‏كند; زيرا «اعلام‏» مى‏تواند استوار به سخن باشد، همچنان كه مى‏تواند به گونه نوشته، اشاره، ايما و يا الهام باشد.
1. وحى، عملى ارتباطى است
اگر «اعلام‏»، دلالت اساسى وحى باشد، اين «اعلام‏» بايد پنهانى و خفى باشد. به بيان ديگر، وحى، ارتباطى طرفينى است كه متضمن نوعى از اعلام پيام مخفيانه و سرى است. (3) اگر «اعلام‏» در هر عمل ارتباطى، جز از طريق رمز [ پيام رمزى] خاصى تحقق نمى‏يابد، ضرورى است كه مفهوم رمز در مفهوم وحى گنجانده شده باشد; نيز لازم است كه رمز به كار رفته در عمل ارتباط و اعلام ميان فرستنده و گيرنده، يعنى ميان طرفين عمل ارتباطى/ وحى، مشترك باشد.[5]
چنين برداشتى از وحى را مى‏توان در شعر و نيز در قرآن يافت. «علقمة[بن نعمان] الفحل‏»، [شاعر دوران پيش از اسلام، متوفاى 561م] شترمرغ نرى را توصيف مى‏كند كه شتابان به سراغ جفت‏خويش باز مى‏گردد…، از پس توفانى سهمگين و بارانى سيل‏آسا، نگران جفت و جوجه‏هايش; و هنگامى كه آنها را سرخوش و آرام مى‏يابد آوازى سرمى‏دهد:
يوحى اليها بانقاض و نقنقة
كما تراطن (4) في افدانها (5) الروم (6)
«[شترمرغ نر] بانگ‏زنان جفت‏خويش را اشاره‏اى [وحى] مى‏فرستد، [اشاره‏اى زبانى، كه مبهم و گنگ است] به سان سخن گفتن روميان در كاخهاى خويش‏».
شاعر در اين بيت فعل «يوحي‏» را به كار مى‏برد تا عمل ارتباطى ميان شترمرغ نر و جفتش (فرستنده‏گيرنده) را كه از طريق رمز خاصى بانگ شترمرغ صورت گرفته است، نشان دهد. رمزى كه شاعر نيز آن را درك نمى‏كندو به همين دليل آن را به سخن پوشيده روميان در كاخهايشان تشبيه مى‏كند. در اينجا لازم است‏به اين نكته اشاره كنيم كه شخص سوم [ غير از فرستنده و گيرنده] و يا ناظر بيرونى عمل ارتباطى/وحى، رمز ارتباط را درنمى‏يابد. به همين سبب قادر نيست كه محتواى پيام يا گوهر آن را درك كند، هرچند به گونه‏اى كلى مى‏داند كه ارتباطى صورت گرفته و پيام و اعلامى رد و بدل شده است. در اين چارچوب است كه شعر علقمه را كه ارتباط شترمرغ نر و جفتش به گفتگوى نامفهوم روميان تشبيه كرده است، درمى‏يابيم; از اين جهت كه شخص عرب‏زبان مى‏داند كه روميان با زبان خاصى با يكديگر صحبت مى‏كنند، اما محتواى گفتگوى آنان را درك نمى‏كند.
چنين كاربردى را مى‏توان در قرآن بويژه در قصه زكريا و مريم يافت; هنگامى كه زكريا از خداوند خواست تا فرزندى به او ببخشد، خداوند او را بشارت داد كه دعاى تو مستجاب شده است. زكريا از خداوند نشانه‏اى خواست:
«گفت پروردگارا، نشانه‏اى براى من قرار ده، فرمود: نشانه تو اين است كه سه شبانه‏روز [با اين كه سالمى] با مردم سخن نمى‏گويى [مگر اشارتى به دست‏يا به سر و زبان.] پس، از محراب بر قوم خويش درآمد و ايشان را آگاه گردانيد كه روز و شب به نيايش بپردازيد». (7)
بر زكريا مقرر شد كه بر قوم خويش درآيد و تسبيح گفتن را به آنان تعليم دهد بدون آن كه از نظام زبانى طبيعى و عادى، بهره گيرد. زكريا ناگزير شد از نظام نشانه‏اى ديگرى [ زبان بدون كلام] استفاده كند. چنانكه در قرآن در همان داستان آمده:
«گفت: پروردگارا براى من نشانه‏اى قرار ده! فرمود: نشانه‏ات اين است كه سه روز با مردم، جز به اشاره سخن نگويى، و پروردگارت را بسيار ياد كن، و شبانگاه و بامدادان [او را] تسبيح گويى‏». (8)
سخن رمزى، گفتارى پنهانى است كه جز مخاطب، كس ديگرى آن را درنمى‏يابد. در لسان [العرب] آمده است:
«رمز، اشارت و ايمايى است‏به چشمها يا به ابروان يا به لبها و دهان، رمز در لغت، هر چيزى است كه به آن اشارت كنى و به لفظ بيان شود; اشاراتى است‏به دست‏يا به چشم‏». (9)