فهرست مطالب
چكيده تحقيق : 7
مقدمه 9
بيان مسئله 11
اهميت و ضرورت كار 12
استرس و سندرم فرسودگي 14
افسردگي 14
افسردگي زيست شيميايي 16
افسردگي روان شناختي 17
مدل سليه از استرس 18
افسردگي 18
نوميدي 19
ترحم به خود 19
نظريه روانكاوي 21
نظريههاي يادگيري 22
افسردگي روانزاد 26
اختلال افسردگي عمده 27
چگونگي مقابله با افسردگي 30
روش هاي درمان افسردگي 30
روش دو ستوني 31
خسارت استرس 35
روند استرس 36
ديدگاههاي نظري دربارة افسردگي 40
تعريف عمليات نجات 43
حفظ آرامش در ارائه كمكهاي اوليه 43
وظايف امدادگر 45
نحوة مراقبت از خود 46
واكنش به استرسها 46
واكنش هاي ديررس 47
واكنشهاي شديد 48
مروري بر سابقه پيشينه تحقيق 49
طرح پژوهش 53
جامعة پژوهش 54
روش نمونه گيري 55
روش آماري 56
مقدمه 57
بحث و نتيجه گيري 74
محدوديت هاي پژوهش 75
منابع و مآخذ 76
پرسشنامه 78
مقدمه
خلق يا mood ماية هيجاني يك وضعيت عاطفي پايدار است كه در طول طيفي بهنجار از غم تا شادي تجربه ميشود. اختلالات خلقي با احساسهاي نابهنجار افسردگي يا سرخوشي مشخص ميشود كه در برخي موارد شديد با خصوصيت پسيكوتيك همراهند. اختلالات خلقي به انواع اختلالات دو قطبي و اختلالات افسردگي تقسيم ميشوند. اين علايم در برخي گروههاي خاص از نظر جنس و سن و وضعيت رواني و اجتماعي افراد متفاوت ميشود.
در اين پژوهش افسردگي نه به عنوان يك بيماري ، بلكه به عنوان واكنش رواني در مقابل مسائل و مشكلاتي كه امدادگران با آنها گريبانگير هستند مطرح است.
مقولة استرس – بيماري از جمله نخستين موضوعاتي است كه در پنجاه سال اخير بطور تجربي مورد كاوش قرار گرفته است و همين امر باعث شده كه تحقيقات مكرر و فراواني در مورد چگونگي مقابله با آن صورت گيرد. بنظر ميرسد كه از آغاز اين قرن همواره با تحولات چشمگيري كه در حوزه هاي مختلف مطالعات پزشكي رخ داده است و با كشف بسياري از واسطه هاي نور و هورموني استرس- بيماري ، دادو ستد و ويژگيهاي روان شناختي و فيزيولوژيايي ، وضوح دو چندان يافته است. زيرا توصيفات اطباء و حكماء قديم از سطح همبستگي استرس- بيماري فراتر نميرفت .
دو مشخصة اصلي افسردگي، نااميدي و غمگيني است. شخص ركود وحشتناكي را احساس ميكند و نميتواند تصميم بگيرد و يا فعاليتي را شروع كند يا به چيزي علاقه مند شود. شخص افسرده در احساس بي كفايتي و بي ارزشي غوطه ور ميشود، گاه زير گريه ميزند و ممكن است به فكر خودكشي بيفتد تقريباً همه بيماران افسرده (97درصد) از كاهش انرژي كه منجر به بروز اشكال در تكميل تكاليف، اختلال در كار تحصيلي و حرفه اي و كاهش انگيزه براي انجام طرح هاي تازه ميگردد شكايت ميكنند.
تقريباً 80 درصد اين بيماران از اختلال خواب ، به خصوص زود بيدار شدن از خواب (يعني بي خوابي آخر شب) و بيداري هاي مكرر شبانه، كه ضمن آن در مورد مسائل خود به نشخوار ذهني ميپردازند، رنج ميبرند، بعضي از بيماران دچار بي اشتهايي و كاهش وزن ميگردند، معهذا بعضي نيز افزايش اشتها، افزايش وزن و پرخوابي دارند. (به نقل از هاشميان، 1375)
بيان مسئله
آيا ميزان افسردگي در امدادگران مردي كه بيش از چهار سال سابقه در فعاليت امدادي دارند بيشتر از افسردگي امدادگران مردي است كه كمتر از چهار سال سابقه در فعاليت امدادي دارند در پژوهش حاضر قصد بر اين است كه گروههايي از امدادگران مردي كه بيش از چهار سال سابقه در فعاليت امدادي دارند و گروه هايي كه كمتر از چهار سال سابقه دارند بررسي شود كه آيا افسردگي در امدادگراني كه بيش از چهار سال سابقه دارند بيشتر از كساني است كه كمتر از چهار سال سابقة فعاليت دارند و يا تفاوت معناداري بين ميزان افسردگي دو گروه ديده نميشود.
تاكنون تحقيق هاي متنوعي در داخل و خارج كشور در مورد افسردگي انجام گرفتهاست. در تحقيقحاضر قصد برايناستكهپيرو تحقيقهايپيشيندر مورد ميزان افسردگي امدادگران با سابقة آنها در فعاليت امدادي بررسي انجام شود.
البته با اين كه تحقيق هاي فراواني در مورد افسردگي انجام شده ولي تحقيقي در زمينة افسردگي امدادگران با سابقة فعاليت امدادي آنها انجام نشده است.
در نهايت سعي بر اين است كه بررسي شود ميزان افسردگي در امدادگراني كه سابقة فعاليت آنها بيشتر است، بالاتر است يا اينكه تفاوت معناداري بين افسردگي دو گروه امدادگران مرد ديده نميشود.
اهميت و ضرورت كار
اهميت و ضرورت كار در اين است كه با رد يا قبول فرضيه تحقيق مشخص خواهد شد كه ميزان افسردگي در كدام گروه از امدادگران بيشتر است. لذا با ارائه نتيجة اين تحقيق به سازمان امور جوانان جمعيت هلال احمر و مسئولين مربوطه ميتوان آنها را در ارائه خدمات رفاهي و تسهيلات بهتر به امدادگران ياري داد و از ميزان افسردگي امدادگران كاست.
فرضيه تحقيق
ميزان افسردگي در امدادگراني مردي كه بيش از چهار سال سابقه فعاليت امدادي دارند، بيشتر از افسردگي امدادگران مردي است كه كمتر از چهار سال سابقه فعاليت امدادي دارند.
تعاريف
تعريف نظري
افسردگي حالتي وراي غمگين بودن يا اندوه شديد بر اثر فقدان يك عزيز است. اين نوع از خلق ها (حالت هاي رواني) مدت زماني نسبتاً كوتاه (چند روز، چند هفته يا كميديرتر) برطرف ميشود و فرد مجدداً وضعيت طبيعي خود را باز مييابد. (به نقل از خلخالي زاويه، ميرمجيد)
افسردگي به حالتي اطلاق ميشود كه با تغيير اساسي و اوليه در خلق شروع و با مداومت احساس غم و اندوه به درجات مختلف مشخص ميگردد. (به نقل از اخوت، ولي الله و جليلي، احمد، 1362)
امدادگران هلال احمر به افرادي اطلاق ميگردد كه دوره هاي تكميلي و تخصصي را طي نموده و آمادگي حضور در مأموريتهاي امدادي را داشته باشند. (به نقل از جزوة چاپ نشدة سازمان هلال احمر)
عمليات نجات: عبارت است از دسترسي به مصدوم و رهاسازي و انتقال به محل امن. (به نقل از جزوة چاپ نشدة سازمان هلال احمر)
عمليات امدادي: كليه اقداماتي كه بعد از وقوع حادثه به منظور نجات و رهاسازي مصدومين و ارائه كمك هاي اوليه پيش بيمارستاني و انتقال مجروحين به مراكز درماني تغذيه اضطراري، تأمين سر پناه و در اختيار قرار دادن امكانات اوليه به آسيب ديدگان انجام ميگيرد.
تعريف عملياتي
منظور از امدادگران هلال احمر در پژوهش حاضر به امدادگراني اطلاق ميشود كه سن آنها بين 18 تا 29 سال ميباشد.
منظور از عمليات نجات آن اقداماتي است كه يك امدادگر قبل از عمليات امداد انجام ميدهد.
منظور از عمليات امداد سلسله اقداماتي است كه يك امدادگر پس از عمليات نجات براي كمك هاي اوليه به مصدوم و جلوگيري از مرگ مصدوم انجام ميدهد.
استرس و سندرم فرسودگي
هر فردي در طول حيات خود در معرض تجربياتي كه شامل رويدادهاي استرسزا ميباشد قرار ميگيرد. به طور طبيعي افراد سالم آنهايي هستند كه ميتوانند با استرس طولاني مدت سازگاري پيدا كنند و با فشارهاي رواني كوتاه مدت و گذرا كنار بيايند. اگر فرد نتواند در زمينههاي مختلف سازگاري از خود نشان دهد و يا اين كه با آن كنار نيايد دچار بيماري ميگردد. (به نقل از شيفر، مارتين، بلورچي، پروين)
استرس در واقع هر نوع تنش و عدم تعادل رواني است كه تعادل عموميانسان را مورد تهديد قرار ميدهد و تعادل زيستي وي را بر هم ميزند و ميتواند احساسات منفي ايجاد كند و احساس خوب بودن فرد را به مخاطره بيندازد و ممكن است باعث شود كه ديدگاه فرد نسبت به واقعيتها تغيير يابد و يا فرآيند تفكر و حل مساله وي را به طور كلي مختل سازد و همچنين استرس ميتواند روابط بين افراد و احساس تعلق نسبت به ديگران را دگرگون سازد و يا به طور كلي نگرش افراد نسبت به زندگي را تغيير دهد.
تحقيقات مختلف بيانگر اين واقعيت است كه قرار گرفتن طولاني مدت در معرض استرس به تغيير مهم فيزيولوژيكي و رواني و بيثباتي محيط داخلي بدن ميانجامد اين حالت عدم تعادل در محيط داخلي بدن منجر به گسترش علائم، سندرمها و بيماريهاي اختصاصي ميگردد. استرس سيستم دروني فرد را تخريب ميكند و زماني كه پاسخهاي تيز و گريز جهت برطرف نمودن تأثيرات منفي عوامل استرس زا با شكست مواجه شده حالات ضعف و خستگي در فرد عارض ميشود و به صورتهاي گوناگون نمايان ميشود. اين اختلالات به صورت حالات ذهني عاطفي و يا رفتاري بروز مينمايد. (به نقل از پايان نامه چاپ شده ميرزا علمداري، سيدابراهيم، 1381)
افسردگي
مارتين سليگمن (1975) پيشنهاد ميكند كه درماندگي آموخته شده را ميتوان به عنوان الگوي وقوع طبيعي افسردگي يك قطبي كه مبناي محيطي دارد در نظر گرفت. مردم درمانده، نظير افسردهها، موفقيت آزارنده را به صورت موقعيتي كنترل ناپذير كه توسط عوامل دروني، پايدار و كلي ايجاد شدهاند در نظر ميگيرند.
درست به همان صورتي كه درماندگي آموخته شده توسط ادراك پيامدهاي كنترل ناپذير ايجاد ميشود، افسردگي اغلب توسط احساس عدم كنترل وقايع و پيامدهاي مهم در زندگي شخص به وجود ميآيد. از ديد انتسابي، درماندگي آموخته شده و افسردگي، ويژگي مشتركي دارند: سبك تبييني بدبينانه. به خاطر اين همپوشي آشكار، چندين پژوهشگر گمان كردهاند كه ممكن است افراد افسرده كساني باشند كه گرايش به انتسابهاي ايجاد كنندة درماندگي آموخته شده دارند (مثل انتساب دروني، پايدار، و كلي براي پيامدهاي آسيب زا). (به نقل از جانمارشال ريو، مترجم سيد محمدي، يحيي، 1380)
افسردگي، نشانههاي زيادي دارد. گر چه بعضي از علايم افسردگي از قبيل گرية زياد را تقريبا هر كسي ميتواند تشخيص دهد، اما علايم ديگر آن چنان واضح نيستند. نشانهها و علايم افسردگي به دستههاي زير قابل تقسيماند:
1- علائم هيجاني از قبيل گرية زياد، خلق اندوهگين و غمگيني كلي، علائميهستند كه اغلب مردم آنها را به عنوان افسردگي ميپندارند.
2- علايم شناختي كه شامل خود انتقادي شديد و خود سنجي پايين ميباشند و در آن شخص، خودش را به خاطر هر چيزي سرزنش كرده، مكرراً دربارة شكستها و كمبودهاي فردي به فكر فرو ميرود، بك، راش شو و امري (1976) درمان اين جنبه از افسردگي را كاملاً شرح داده و اظهار داشته اند كه افسردگي ناشي از ديد منفي فرد نسبت به خود، دنيا و آينده ميباشد.
3- علايم رفتاري از قبيل انگيزش سطح پايين، اجتناب، كناره گيري و انرژي پايين ميباشد كه در اين حالات، فرد حتي به انجام رساندن كارهاي ساده را بسيار دشوار مييابد و گاهي به همين دليل مدتهاي مديدي در خانه و حتي در رختخواب باقي ميماند.
4- علايم جسماني شامل اختلال خواب، نداشتن اشتها و بيميلي نسبت به مسايل جنسي ميباشد، به طوري كه ممكن است، شخص، بيشتر اوقات در خواب باشد يا خيلي كم بخوابد و يا ممكن است بسيار زياد يا بسيار كم بخورد. به هر حال نكتة مهم اين است كه الگوي معمولي رفتار، مختل ميگردد.
گر چه هيچ درمانجويي، تماميو يا اغلب اين علايم را نشان نميدهد. اما ممكن است بيش از يك نشانه را از خود نشان دهد. بنابراين، بسيار حائز اهميت است كه به دقت به علايميكه درمانجو دارد، نگريسته و در صورت لزوم، برنامة درماني چند جانبه در پيش گرفته شود. (به نقل از گلدن، داور، فريد برگ، ترجمة فريماني و شافعي مقدم، 1380)
افسردگي زيست شيميايي
افسردگي ميتواند در برگيرندة اختلالات در تفكر، خلق، رفتار و زيستي – شيميايي گردد. ميزان دخالت هر يك از اين عوامل از فردي به فرد ديگر، متغير است. براي فردي، اختلالات زيستي – شيميايي مهمتر بوده و براي فرد ديگر، عوامل روان شناختي اهميت بيشتري دارد. درمانجوياني كه مبتلا به افسردگي دو قطبي (بيماري شيدايي – افسردگي ) هستند و بيشتر درمانجوياني كه به افسردگي يك قطبي زيستي – شيميايي مبتلا هستند، هر دو گروه نيازمند درمانند. بنابراين، سنجش عوامل زيستي – شيميايي براي كليه درمانجوياني كه مبتلا به بيماري افسردگي هستند بايستي به عمل آيد. اگر درمانجويي شديداً گرفتار افسردگي شده و يكي از علائم جسماني افسردگي را از خود نشان دهد و يا تمايل به خودكشي داشته باشد اهميت دارد كه به روانپزشك ارجاع داده شود تا روشن شود نياز به مداوا دارد يا خير. بعضي از علائم جسماني كه معمولاً روانپزشكان آنها را علائم نباتي و يا شاخص عدم تعادل بيوشيميمينامند عبارتند از: زود بيدار شدن در صبح، از دست دادن اشتها و تغيير در زيست مايه (لي بيدو) و خستگي مفرط. علائم و نشانههاي ديگري كه به عنوان اساس جسماني افسردگي، بكار برده شدهاند عبارتند از: بيقراري، (تغيير خلق روزانه و به عبارت ديگر، بدتر شدن علائم و نشانهها هنگام صبح، افزايش اشتها، اختلال تمركز، سابقة افسردگي در خانواده). علائم دير عدم تعادل زيست شيميايي شامل افسردگي دو قطبي و افسردگي شديد در نبود حادثه آشكار ساز هستند. علاوه بر اين، بعضي از آزمونهاي زيستي شيميايي (يعني آزمون بازدارندة دگزامتازون و آزمون رها كنندة هورمون تروتروپين ) براي تشخيص زير گروههاي زيست شيمايي افسردگي به كار گرفته ميشوند.
افسردگي روان شناختي
افسردگي واكنشي
چند نوع افسردگي روان شناختي وجود دارد. افسردگي واكنشي، اصطلاح رايجي است كه به آن نوع افسردگي كه در پاسخ به نااميدي صورت ميگيرد اطلاق ميشود. ولي بعضي از نظريهپردازان مثل اليس (1962) بين غمگيني و افسردگي فرق ميگذارند. غمگيني انطباقي و سازگارانه است چرا كه فرد را تحريك ميكند تا كار سازندهاي را در مورد موقعيت انجام دهد. از طريق ديگر، افسردگي ناسازگارانه است چرا كه معمولاً منجر به كنارهگيري و بيتحريكي ميگردد. طبق نظر اليس، نگرشها و عقايد خود ستيز باعث ميشود كه شخص احساس افسردگي نمايد كه اين حالت درست عكس غمگيني است كه در مورد شكست، نااميدي و طرد رخ ميدهد. غالبا با اين موضع موافق هستيم و عقيده داريم كه شناختها يا مستقيما باعث افسردگي ميشوند و يا با توانايي فرد در غلبة به افسردگي در تعارض هستند. بك و همكارانش دليل قانع كنندهاي را ارائه دادهاند كه نشان ميدهد چه شناختهايي باعث افسردگي بشوند يا نشوند، راهبردهاي رفتاري ـ شناختي، گاهي برابر با داروي ضد افسردگي و گاهي بيشتر از آن در درمان افسردگي موثر هستند. (بك،هالون، يانگ و بدروسين 1985) فولر (1981) دريافت كه در درمان افسردگي ادغام هيپنوتيسم با شيوههاي باز سازي شناختي حتي گاهي بيشتر از تكنيكهاي شناختي و هيپنوتيسميمحض، موثر بوده است.
صرف نظر از جهت گيري نظري فرد، اولين راهبرد در درمان هر نوع افسردگي و يا غمگيني، تحريك درمانجو به كار سازنده است. هم چنين مهم و گاهي ضروري است كه به درمانجويان كمك كنيم تا عقايد و نگرشهاي ناسازگارانه و لينكهاي شناختي خود را تغيير دهند. تعدادي از الگوهاي فكري مربوط به افسردگي قابل تشخيص هستند. اين گونه الگوها براساس اين كه آيا شامل سرزنش خود و يا نوميدي و يا ترحم به خود ميشوند يا نه ميتوانند طبقه بندي گردند. (به نقل از گلدن، داود، فريد برگ، ترجمة نريماني و شافعي مقدم، 1380)
هركسي پيامدهاي منفي زندگي را تجربه ميكند، ولي همه افسرده نيستند. افسردهها پس از شكست با احتمال بيشتري از غير افسردهها انتساب دروني يا انتساب دروني، پايدار، و كلي ميكنند. هر چند گفتن اينكه انتسابها موجب افسردگي ميشوند اغراق آميز است. به جاي اينكه بگوييم سبك انتسابي موجب افسردگي ميشود، احتمالا بهتر است بگوييم سبك انتسابي، فرد را در مقابل افسردگي آسيبپذيرتر ميكنند. شايد سوگيري درمانده، از طريق اثر آسيب زاي آن بر ناراحتي رواني، تحصيلي، جسماني و اجتماعي به طوري كه فرد را نسبت به افسردگي آسيبپذيرتر سازد. (به نقل از جان مارشال ريو؛ مترجم سيدمحمدي، يحيي، 1380)
مدل سليه از استرس
سليه استرس را به عنوان حالتي توصيف ميكند كه به وسيله يك سندرم آشكار ميشود يعني به وسيلة يكسري جريانات و حوادث پشت سر هم آشكار ميشود و اين سندرم را «سندرم سازگاري عمومي» ناميد.
افسردگي
يك اختلال خلقي است كه با علائميچون غمگيني، نااميدي، احساس بيارزشي، درماندگي، پوچي عزت نفس پايين، احساس عدم لذت از زندگي و علائميديگر مشخص است. (به نقل از شيخر، مارتين، ترجمه بلورچي)
افسردگي نوروتيك در حد فاصله ميان افسردگي عادي و افسردگي پسيكوتيك قرار دارد. معمولاً همه در خود و ديگران، رفتار يك فرد سالم را در موقعي كه فاجعهاي براي او رخ داده است مشاهده كردهايم. مثلاً مرگ عزيزي معمولاً سبب گريه، ناراحتي، كم خوابي، احساس بدبيني و بياعتمادي به آينده ميشود، ولي افسردگي و غم شخص سالم، به تدريج و با مرور زمان و سرگرميهاي ديگر، كاهش مييابد، و زندگي در نظر او دوباره قابل ادامه ميشود. در حالت شديد افسردگي پسيكونيك علايميمانند توهم، ادراك غيرعادي، احساس شديد، تمايل به انتحار و عقب افتادگي تفكر، مشاهده ميشود. افسردگي نوروتيك نيز معمولاً زياده از حد عادي است، ولي از نظر شخصي كه مبتلا به آن است غير عادي محسوب نميگردد، زيرا او خود را مسئول اتفاق ناگواري كه برايش رخ داده ميداند و اين خود آزاري بر شدت افسردگي ميافزايد. آگاهي و قبول اينكه او مقصر ايجاد اتفاق سوء است، شخص نوروتيك را به شدت مضطرب ميكند و او براي كاسته شدن تشويق خود، دست به خود آزاري و افسردگي طولاني ميزند. به عبارت ديگر، در اين مورد افسردگي، يك احتياج نوروتيك را برآورده ميكند. (به نقل از شاملو، سعيد، 1381)
سرزنش خود
سرزنش خود منجر به احساس بيكفايتي، بيارزشي و احساس گناه ميشود. افرادي كه احساس گناه ميكنند خودشان را به خاطر كار اشتباهي كه ميكنند تحت عناوين چون “بد” و “بيارزش” سرزنش ميكنند. در واقع ممكن است اشتباهي هم نكرده باشند و اين تنها ميتواند عقيده اشتباه آنها و يا عقيدة كس ديگري باشد. كساني كه از احساس بيكفايتي رنج ميبرند ممكن است احساس بي ارزشي هم بكنند. اين گونه افراد، خودشان را به خاطر اشتباهي كه مرتكب ميشوند و يا به خاطر شكستشان در كاري و يا به خاطر رد شدنشان تحت عناويني چون بي كفايتي و نالايق سرزنش ميكنند. در اين حالت، اين تنها شكست و يا طرد شدن نيست كه باعث ميشود فرد احساس افسردگي كند بلكه فقدان عزت نفس نيز به خاطر سرزنش كردن خود باعث ميشود كه فرد احساس بيكفايتي و يا بيارزشي كند.
نوميدي
افراد زماني كه فكر ميكنند درمانده و نوميد هستند افسرده ميشوند. اين گونه عقايد، مثال خوبي است از اين كه چگونه افكار منفي ميتوانند شبيه به هيپنوتيسم بوده و يا شبيه چيزي باشند كه از آن به عنوان خود هيپنوتيزم منفي ياد شد. اين فكر كه فرد، درمانده و نوميد است يك پيشگويي تحقق يابنده بسيار قوي به حساب ميآيد. وقتي انسانها فكر كنند كه درمانده بوده و هر چيزي نوميد كننده است در اين صورت طبق باورهايشان عمل مينمايند. اين گونه افراد با درماندگي عمل نموده و سرانجام افراد از تلاش دست برميدارند و تسليم ميشوند. وقتي كه اين گونه از تلاش دست ميكشند البته احتمال كمتري وجود دارد كه اوضاع آنها بهبود يافته و براي افسردگي آنها، دلايل زيادي وجود دارد.
ترحم به خود
گر چه وقتي كسي از بدبختي و بيچارگي و يا از فقداني رنج ميبرد احساس غمگيني كردن، طبيعي و عادي است ولي ترحم به خود چون نهايتاً منجر به افسردگي ميشود ناسازگارانه به حساب ميآيد. افسردگي نوعي عامل بي حركتي است كه باعث ميشود فرد بهسختي موقعيت خود را عوضكرده و يا رضايتمنديهاي ديگري پيدا كند.
ترحم به خود معمولاً از «بزرگنمايي» اصطلاحي كه توسط بك (1976) بكار رفته يا اليس (1963) آن را تحت عنوان «فاجعه پردازي» دربارة درماندگي خود ناميده است، نشأت ميگيرد. فاجعه پردازي و بزرگنمايي شامل دلمشغولي و اغراق در مورد اهميت مشكل ميباشد. افسردگي زماني رخ ميدهد كه شخص با نوميدي، فقدان و يا طرد طوري برخورد كند كه گويي فاجعه است. گر چه اين رويدادها در واقع ناخوشايند و نامطلوب هستند ولي افراد، زماني افسرده ميشوند كه وسعت نظرشان را از دست داده و اين گونه رويدادها را فجايعي غيرقابل تحمل و وحشتناك بپندارند. اين گونه افراد اغلب در مورد بي عدالتي زندگي، عصباني و افسرده بوده و خودشان را قرباني حس ميكنند.
درمانجوياني كه از ترحم به خود رنج ميبرند ميتوانند از عباراتي چون «چرا من» و نگرشي مانند «من بيچاره» شناسايي شوند. اين گونه افراد بجاي پرداختن به كار سازنده براي اصلاح وضعيت خود، به صورت افرادي انفعالي درآمده و غرق دل سوزاندن به خود ميشوند. (به نقل از گلدن، داود، فريد برگ، ترجمه نريماني و شافعي مقدم، 1380….