جوانان استثمار شده و جوانان طغیان زده
فهرست مطالب نمونه صنعتی و تضادهای اجتماعی
سرمایه داری و فقر
مرگ و محیط زیست
تفاوتهای فرهنگی
1- گسترش و مبانیت تعمیم تحصیل
مبانیتها بر حسب جنس
مبانیتهای اجتماعی
اختلافهای پراکوژیک
فصل سوم : تقسیم کار
1- جوانان در زندگی فعال
2- تعلیم و تربیت و شغل و در آمد
تئوری سرمایه انسانی
عوامل اختلاف در آمد
تحرک حرفه ای ومشکل اجتماعی
فصل چهارم
تضادها از کجا ناشی میشوند
قسمت دوم : وابستگی و بدبختی
آزادی و امیدواری
فصل اول
اشکال قدیم و جدید تسلط
« عدم انباشتگی » سرمایه
مباینتهای موجود بین شهرها و روستاها
جوانان طغیان زده
جوانان و انقلاب
جوانان در مبارزات آزادی بخش
جوانان در سازندگی ملی
نتیجه
منابع و مأخذ
قسمت اول – نمونه صنعتي و تضادهاي اجتماعي
مدتهاي مديد رشد اقتصادي و مخصوصاً صنعتي كردن به عنوان شرايط
لازم جهت پيشرفت اجتماعي معرفي شد. دو قرن گسترش سرمايه داري موجب چندين برابر شدن ثروت وخدمات و راه آهن و كشتيراني و اياب و ذهاب هوايي و مدارس و بيمارستانها وآسمان خراشهاي متعدد د رمراكز كشورهاي صنعتي گرديد. اما در بطن ثروت فقر از بين نرفت : فقر قدم به قدم در حلبي آبادها و گتوها مشاهده ميشود و به محض اينكه مختصر تحفيفي در آن به عمل ميآيد بحرانهاي مختلف و ركوردهاي اقتصادي دوباره آن را تشديد ميكنند.
شهر گرايي شديد انواع روابط قديميخانوادگي و اجتماعي را به هم ميزند و روابط حرفه اي مزدي را كه به خشونت و انزوا طلبي منجر ميگردد تقويت ميكند. روش زندگي كه توسط رسانههاي گروهي تبليغ ميگردد دائم باعث افزايش نيازها و خواستهها و محروميت از حق و موجب عدم رضايت ميشود. همه اين توسعهها اولين قربانيان خود را از ميان گروههاي كامل و اشخاص مسن و جوانان محروم از كيفيت بالايي كاري و زنان و كارگران مهاجر انتخاب ميكنند.
سوسياليسم يا طرد مناسبات توليد سرمايه داري، نيروهاي مولد را در خدمت نياز مادي و فرهنگي تمام ملت ميگيرد و نه فقط در خدمت منافع گروهي معدود. اين دگرگوني جهشي را در جوانان موجب ميشود و باعث ميگردد كه دردهاي قديمينظام بويژه بيكاري و تورم و فقر حذف و يا لااقل تقليل يابد.
اما سوسياليسم اروپايي شرقي تاكنون موفق به خلق يك « تمدن جديد صنعتي نشده است : اين سوسياليسم زائيده سرمايه داري است و خطوط زيادي از آن را حفظ كرده است :
تقابل شهر – روستا، فاصله بين كارگر و كشاورز و سلسله مراتب كا ررويي و كار فكري و فرمانبري و فرماندهي كه تداوم نابرابريها را به دنبال خود ميكشند، افزايش ميدهد البته اين نابرابريها در بلوك شرق به اشكال بسيار تخفيف يافته تر از نابرابريهاي غرب خود نمايي ميكنند اما برخي پيروزيها باعث برانگيختن تضادهاي ديگري شده اند.
قابل ذكر ترين اين تضادها در زمينه آموزش مشاهده ميشود. به مرور كه آموزش گسترده تر ميگردد سطح خواستهها افزايش بيشتري مييابد. در حالي كه دانشگاه فقط براي يك طبقه نخبه مهيا شده است. فقط تلاشهاي ساده و كوچك و كم اهميت و تكراري ارزش پيدا ميكند و اين مسائل باعث ارضاي توقعات باطني و دروني شخصيت انساني نميگردند. انسان كامل جامعه سوسياليست فقط در حد خوشحالي حاصله از كار شكل ميگيرد واين خوشحالي مبتني بر فراتر رفتن از مرز « اصول » بازدهي نيست. بلكه در شكوفايي قدرتهاي خلاصه اش بوجود ميآيد.