شناسه پست: 13563
بازدید: 336
سیاست خارجی
فهرست مطالب
مقدمه : 15
اخلاق 18
مثالي در رابطه با داشتن و نداشتن قدرت 23
چهره 2 گانه اخلاق : 24
اهداف كلي دولتها در سياست خارجي : 28
1ـ كسب قدرت : 29
2ـ حفظ قدرت : 30
مفاهيم 3 گانه قدرت : 36
3-قدرت به مفهوم ظرفيت : 43
كاربرد قدرت : 45
يك مثال معمولي و سياسي : 46
ويژگيهاي تصميمات يك كشور قدرتمند : 50
1-عدم استفاده تعصب آميز يا غير منعطف از قدرت : 57
راههاي ارزيابي قدرت در سياست خارجي : 61
2-ميزان كنترل بر منابع بين المللي : 62
3-ميزان كنترل بر حوادث بين الملل: 63
ملاحظات پيرامون تجزيه و تحليل قدرت : 64
1-حوزه قدرت : 64
2-قلمرو قدرت : 65
4-جهت قدرت : 67
5-ابزار قدرت : 68
6-هزينه اعمال قدرت : 69
1-قدرت اقتصادي: 70
2- منابع طبيعي : 73
علم و دانش ، مدرسه ، كارخانه و .. دارايي است . پس استخراج اگر باشد ، قاعدتاً توليد ايجاد مي كند و اگر توليد كنيد ، پس به دنبال سود هستيد . 75
3- توان نظامي 75
يكي ديگر از عناصر و اجزاي تشكيل دهنده قدرت ، توان نظامي است . 75
سوال دانشجو ) تحريف چيست و به چه معنا مي باشد ؟ 87
مثال اينكه : چرا در ونزوئلا كودتا شد . 87
تعريف قدرت ملي : 88
تعريف سياست خارجي : 89
1-تعيين اهداف : 90
در سياست خارجي ابتدا بايد هدف مشخص شود . 90
2-گردآوري اطلاعات و تجزيه و تحليل اطلاعات : 90
بعد از تعيين اهداف به اين مرحله ميرسيم . يعني در مورد هدف اطلاعات جمع آوري مي كنند . بعد تجزيه و تحليل مي كنند (درمورد اطلاعات ). 90
3- تعيين راه حل هاي گوناگون براي رسيدن به هدف : 90
ب)بيشترين ميزان حمايت را در داخل و خارج ايجاد كند . 90
سوال ) چرا حمايت مهم است ؟‌ 91
در 2 مورد معياري كه در بالا گفته شد ، حمايت مهمتر است . در هر سياستي مخالفت با آن است ولي بايد آنقدر حمايت باشد كه مخالفت ها را خنثي كند . 91
4-برنامه ريزي رسيدن به اهداف با توجه به راح حل انتخاب شده مي باشد . 91
5-توجيه داخلي و توجيه خارجي : 91
6- ارزيابي اهداف و نتايج آن: 94
3-وجود يك رابطه كاركردي بين توانايي ها و اهداف: 96
5-ساختار تصميم گيري: 100
6-موقعيت جغرافيايي: 100
7-افكار عمومي: 101
عوامل خارجي: 104
1-ساختار سيستم نظام بين الملل: 105
2- تعهدات بين المللي: 108
سلسله مراتب اهداف در سياست خارجي: 111
اهداف حياتي: 111
اهداف ميان مدت: 112
3- دسترسي به بازارهاي اقتصادي دنيا 113
1-ايجاد نظم جهاني مبتني برارزشهاي كشور. 114
تقسيم بندي دوره اي سياست خارجي آمريكا: 115
2-دوره دوم : از 1898 تا 1918 : 116
3-دوره سوم : از 1918 تا 1941 : 116
1-عدم توانايي اقتصادي : 118
2-عدم وجود يكپارچگي ارزشي در آمريكا : 120
3-مخالفت افكار عمومي با حضور فعال در خارج از قاره آمريكا: 121
دلايل خارجي عبارت  از : 122
1-موقعيت جغرافيايي : 122
2-سياست خارجي دولت انگلستان: 123
سياست توازن قواي انگلستان 124
سياست خارجي دولت انگلستان 124
نيروي دريايي انگلستان 124
در اين مقطع زماني ، آمريكا توان دفاع از خودشان را داشتند ولي به دليل اينكه دخالت نمي كنند . بخاطر اين است كه چون توان حمله را ندارند و با اگاهي به اينكه منافع كشور انگلستان با منافع آمريكا همسو شده بود . 126
عنوان اين عاما خودش عامل رواني است . 126
منزوي بودن آمريكا به اين دليل نيست كه رابطه نداشته باشد بلكه در صحنه جهاني فعال نباشد . 126
از 1898 است كه آمريكا ، سياست انزواگرايي را ملغي مي كند . پس در سال 1898 است كه آمريكا در كنار سياست اصل مونرو . سياست انزواگرايي را ملغي مي كند . 126
سوال ) چرا آمريكا با اگاهي به اينكه اسپانيا خارج نمي شود ، اولتيماتوم داد ؟ 127
سوال ) چه فرقي بين قبل و بعد از 1898 است ؟ 128
چون قدرتمند مي شود و فرق آن در قدرتمند بو.دن است . 129
1-تغيير نظام چند قطبي به 2 قطبي: 130
2-افزايش توان كشتار سلاحهاي جنگي: 131
3-افزايش كشورهاي جهان غير غربي از طريق استقلال: 131
4- انتقال مراكز قدرت تصميم گيري به خارج از اروپا: 132
5- افزايش نهادهاي بين المللي: 132
نگرش انفعالي: 133
نظريه انفعالي يكسري محورهايي دارد كه عبارتند از: 134
تفكر يا نگرش فشار: 135
محورهاي تفكر: 135
تفاوت اين نگرش با نگرش قبل : 136
حوادثي كه كمك كرد به پذيرش نظريه انفعالي : 137
حوادث تركيه : 138
حوادث يونان : 139
جنبه نظامي : 141
دلايل تصويب طرح مارشال بوسيله كنگره آمريكا : 143
2-حمايت از سرمايه داران آمريكايي : 144
3-انجام وظيفه اخلاقي : 144
استراتژي 3 گانه آمريكا بعد از جنگ جهاني دوم : 146
استراتژي سياسي آمريكا : 146
استراتژي اقتصادي آمريكا : 147
استراتژي نظامي آمريكا : 147
پيامدهاي استراتژيهاي 3 گانهه آمريكا : 147
پيامد استراتژي سياسي : 148
پيامد استراتژي اقتصادي : 148
پيامد استراتژي نظامي : 149
1-سياست سد نفوذ شوروي : 150
2-سياست توسعه اقتصادي : 151
3-ايجاد ثبات سياسي : 152
4-ايجاد نهادهاي بين المللي : 153
محصور سياست خارجي شوروي : 154
1-حمله اول غرب به شوروي : 156
2-حمله دوم غرب به شوروي : 157
اولويتهاي شوروي براي نزديكي به غرب : 157
1-كسب احترام : 158
2-گسترش همكاري هاي اقتصادي : 159
3-نياز به شدت در روابط : 160
سياست خارجي چين : 160
عوامل موثر بر سياست خارجي چين از 1949 به بعد : 162
1-مائوئيسم : 162
2-ماركسيسم : 162
3-ناسيوناليسم (ملي گرايي): 163
1-دوره اتكا به يك طرف : 164
3-دوره تنش و جدايي با شوروي : 165
4-دوره نزديكي به غرب : 165
2-واكنش نسبت به قدرتمندي ژاپن : 166
3-بدست آوردن شناسايي سياسي ديگر كشورها : 167
اهداف سياسي خارجي چين : 167
منابع
مقدمه :
سوال)چرا كشورها در صحنه جهاني با هم تعامل دارند ؟ چرا كشورها منزوي نمي شوند؟ چرا نياز به آن مي شود كه كشورها با هم ارتباط برقرار كنند ؟
پاسخ)دلايل متعددي مي تواند باشد :
1ـ براي ايجاد صلح عدالت ، رفاه ، نياز به رفاه ، باعث دوستي كشورها با هم مي شود . به عنوان مثال : كشور آمريكا و پاكستان مراوده برقرار مي كند . آمريكا احساس مي كند كه به عدالت و صلح در صحنه جهاني كمك مي كند . و حتي باعث رفاه در داخل آمريكا و پاكستان مي گردد .
اين نظر خوش بينانه است . اگر اين نظريه را بپذيريم علت خوش بينانه است . يعني به اين مفهوم كه در صحنه جهاني براي تعالي ، ارطبات برقرار مي كنيم كه اين تعالي براي عدالت صلح و رفاه مي باشد . در واقع بر اين فرض استوار است كه كشورها نيت خير دارند ، پس رهبران كشورها ذاتاً خوب هستند . بعبارتي انسانها خوبند ، و چون كشورها خوبند پس كشورها نيز با هم خوب هستند . بنابر اين كشورها اگر بخواهند ارتباط داشته باشند چيزهاي خوبي مثل صلح ، رفاه ، عدالت و … است . اينها عقايد خوش بينانه است . اگر اين عقيده را بپذيريم ، اخلاق در صحنه جهاني مطرح مي شود . در نتيجه بايد بپذيريم كه اخلاق و سياست موثر است . چون كشورها براي رسيدن به اهداف بايد اخلاقي باشند. پس انكار خد پسندانه نيست و تفكر انسان دوستانه است . من همه چيز را براي خودم نمي خواهم . بنابر اين اخلاق ، مباحث اخلاقي و تفكرات اخلاقي تاييد در رفتار كشورها دارد ، گار كشوري با كشور ديگري روابط دوستانه برقرار كند ، به خاطر نياز اخلاقي است .دليل دوم: عده اي نظريه اول را كه مبتني بر اخلاق در صحنه جهاني است ، رد مي كنند . دليلي كه كشورها با هم تعادل دارند ، براي كسب قدرت است .
سوال) سوالي كه در اينجا مطرح ميشود ، اين است كه كشورها از اين مراوده چه چيزي به دست مي آورند ؟ دليل اينكه آمريكا و پاكستان مراوده مي كند چيست ؟
آمريكا از اين ارتباط و مراوده دست به قدرت سياسي ، اقتصادي ، نظامي مي زند ، يعني اين رابطه باعث بهره مندي آمريكا در حيطه سياست ، سياست ، اقتصاد و … مي شود . بنابر اين چون به نفع آمريكا است ، ارتباط برقرار مي كند . پاكستان نيز به همين دليل و براي نفعش ارتباط برقرار مي كند ، هر چند كه بهره ها يكسان نيست . آن كشوري بيشتر بهره به دست مي آورد كه قدرت بيشتري دارد . پس هر دو بهره اي به دست مي آورند .
بنابر اين عده اي مي گويند ، دليل اينكه كشورها با هم مراوده دارند ، بخاطر كسب قدرت است . اين نگاه ، نگاه بسيار خوش بينانه نيست ، بد بينانه هم نيست . ولي واقع گرايانه است . اگر كشور a  و b با هم مراوده دارند ، به خاطر اين است كه كه كشور a  و b قدرت و منفعت بدست مي آورد . و كشور b هم از رابطه با a قدرت و منفعت كسب ميكند . پس براي هر دو منفعت است . هر چند يكسان نيست . اين نگاه بسيار واقع گرايانه است . . چرا كه اگر a با b رابطه دارد ، به خاطر كسب منفعت است انسانها ذاتاُ هم مي توانند خوب باشند و هم و هم مي توانند بد باشند . نظريه اول مي گويد كه انسانها همه ذاتاً خوبند ، ولي نظريه دوم مي گويد كه اينطور نيست . انسانها ممكن است كه خوب و هم بد باشند . چون اگر همه خوب باشند ، سعي مي كنيم سهم همه يكسان باشد ولي ميبينيم كه اينطور نيست .
 بعنوان مثال : آمريكا سهم سهم بيشتر مي برد
اين نگاه مي گويد كه ، انسانها مي توانند بد باشند يا خوب . و چون كشورها از انسانها تشكيل شدند ميتوانند در ساست هم خوب باشند و هم بد . اگر اگر به كشور a اجازه داده شود ، مي تواند استثمارش مي كنند . براي همين است كه همه مي خواهند استثمارگر شوند نه مستعمره . پس كشورها اگر قدرت داشته باشند بهتر است تا بدون قدرت .
سوال)در در اين نظريه چه چيز جاي ندارد ؟
 اخلاق
اين نظريه مي گويد كه ، اخلاق در سياست بي معني است . اما اخلاق مي تواندباشد ،ولي اخلاق مي تواند اخلاق موقعيتي باشد . يعني اگر به نفعت است ، اخلاقي عمل كن .
نظريه اول مي گويد كه اخلاق حتماً هست و اگر هم باشد ، اخلاق موقعيتي است . و علت اينكه كشور a از اخلاق استفاده ميكند بخاطر اين است كه چون به نفعش مي باشد . نظريه دوم مي گويد كه ، اخلاق مطرح نيست .
بعنوان مثال : آمريكا به افغانستان حمله نظامي مي كند ، هم بمب مي ريزد و هم مواد غذايي مي ريزد . ريختن غذا يك كار اخلاقي است . ولي اخلاقي است كه براي كسب قدرت و منفعت و سود اين اين كار را در حق  مردم مردم افغان انجام مي داد . چرا كه افغانها مخالف حكومت خود هستند و بنابر اين بر عليه آمريكا نمي جنگد .
سوال) چرا در جنگ جهاني دوم براي آلمانها غذا نريختند ؟
زيرا صرف نداشت و و منفعتي در كار نبود .
به عبارت ساده تر، من اگر ضعيف هستم ، دوست دارم كه با من اخلاقي رفتار كنند .
خرما دادن بعد از مرگ براي فردي كه ثروتمند است و گشاده دست نيست . اينجا اخلاق موقعيتي است . علت اينكه خرما مي دهند ، بخاطر اين است كه چون در آن منفعت است . اما فردي كه سرمايه دار است و هميشه گشاده دست مي باشد ، اخلاقي فكر مي كند . پس بايد هميشه گشاده دست بود ، ترحم موقع مرگ ، ناشي از ترس مي باشد . موقعي كه نبايد خرما بدهي و دادي ، در آن موقع پول خرج كني ، معتقد به اخلاق هستي .
حال در سياست چگونه است ؟
در سياست نيز از روي ناچاري از اخلاق صحبت مي كنيد و چون فاقد قدرت هستيد ، صحبت از صلح ، عدالت و رفاه مي كنيد . كشورهاي فقير دائماً مي گويند كه صلح نيست.
 و هميشه صحبت از صلح ، عدالت مي كنند . چون فاقد آن هستند . اگر همان كشور ضعيغ يادش رود ، ديگر صحبت از عدالت نمي كند . مثلاً سازمان ملل صحبت از كشورهاي ضعيف و قوي مي كند .
سوال)از كجا مي دانيد كه عراق صلح طلب نيست ؟
پاسخ) چون چون به كشور ضعيف تر از خودش حمله كرد .
پس كشورهايي كه از اخلاق صحبت مي كنند ،ناشي از ضعفشان است . گاهي صحبت از اخلاق ناشي از اعتقاد ما به اخلاق است  و يا موقعي ناشي از ضعف ما است . اگر كسي قدرت دارد و صحبت از اخلاق مي كند ، موقعي است و در يك مقطعي به نفعش است .
مثلاً آمريكا يك موقع صحبت از بازدارندگي هسته اي مي كند . ولي خودش داراي بمب اتم است . پس به نفع خودش است كه براي شما بد و براي من خوب است .
سوال)در تاريخ دنيا ، فرضاً كدام دو عقيده با واقعيت نزديكتر است ؟
پاسخ)نظريه دوم واقعيت جهان نشان مي دهد دومي به نظر مي رسد بيشتر شاهد آن شاهد آن بوديم و بيشتر ناظر آن بوديم .
بايد بين واقعيات و آرمانها تفكيك قائل شويم . بعنوان نمونه زندگي كردن در دوره قاجار بهتر است . ولي واقعيت اين است كه الان در اين دوران هستيم . پس نظريه دوم غالب تر است. نه اينكه ما اينطور دوست داريم .
اگر اخلاق را در سياست مطرح كنيم ، مي بازيم . چون اخلاقي فكر كردن نفي مي كند كه كه حقوق حقه ديگر كشورها را از بين بردن ، تجاوز به ديگر كشورها و … اگر اين كارها را هم انجام ندهيم ضعيف مي شويم و ديگران مي برند و جلو ميروند .
حتي اگر بپذيريم كه نظريه اول درست است و حتي اگر بپذيريم كه كشورها اخلاقي اند و به خاطر صلح وعدالت مراوده مي كنند و فرض مي كنيم كه علت اصلي مراوده اين است . براي اينكه ايجاد صلح كنيم و براي اينكه تجاوز در جهان صورت نگيرد و عدالت در جهان برقرار شود و كشوري رفاه ايجاد كند و نگذارد كشورها فقير شوند نياز به قدرت دارد . حتي براي ايجاد صلح قدرت لازم است كه نگذارد كسي تجاوز به كشور ديگر كند. حتي براي ايجاد عدالت هم قدرت لازم است . براي اينكه جلوي كشورهاي ناعادل را بگيريم بايد قدرت داشته باشيم .
مثال : براي اينكه از منزل ما سرقت نشود ، بايد يكسري تسهيلات ، امكانات و وسايل دزدگير را بكار برد . مثلاً ديوار و حصار بكشيم و … پس بدون انجام دادن اين كارها نمي توان جلوي سرقت را گرفت .
نتيجتاً براي ايجاد عدالت ، صلح و … قدرت لازم است . دليل اينكه به آمريكا حمله نميشود ، چون قدرت دارد . حتي براي خوب ماندن و اخلاقي بودن نياز به قدرت است . قدرت به دنبال خودش اخلال را هم مي آورد . كشور فقير نمي تواند اخلاقي باشد . كسي كه دزدي مي كند ، كسي است كه گرسنه است . كشوري هم كه تجاوز مي كند ، صلح دوست نيست . چون ديگران فرصت را ايجاد مي كنند كه بد باشد . بنابر اين اگر كشورها داراي قدرت باشند ،  اتوماتيك وار عدالت و صلح بوجود مي آيد . اگر همه كشورها قوي باشند ، جنگ بوجود نمي آيد و به ضعفا حمله نمي شود . بالاخره منابع كشورهاي ضعيف استثمار نمي شود .
سوال)چرا كشور آمريكا هيچوقت به فرانسه حمله نميكند و مردمش را استثمار نمي كند ؟
پاسخ)زيرا فرانسه قدرت دارد و در رفاه است . مردمش هم اين اجازه را به آمريكا نمي دهند . حال آمركا به عراق حمله مي كند . چرا كه عراق ضعيف است . همين آمريكا منابع كشورهايي چون عربستان را استثمار مي كند . چون ضعيف است . بنابر اين قدرت به دنبال خودش رفاه و صلح را مي آورد . و به دنبال عدالت مي آورد . اين به اين مفهوم نسيت كه كسي به كشور قدرتمند حمله نمي كند ، حمله مي كند ولي با شكست مواجه مي شود . مانند حمله ژاپن به آمريكا .
نكته :
1ـ احتمال حمله به كشورهاي قدرتمند نسبت به كشورهاي ضعيف كمتر است .
2ـ احتمال استثمار كشورهاي قدرتمند نسبت به كشورهاي ضعيف كمتر است .
كشور قدرتمند احتمال ايجاد صلح و عدالت ، در مقام مقايسه با كشور ضعيف ، برايش بيشتر است . پس قدرت خوب است . هم ميشود به نفع خوب و بد از آن استفاده كرد ، و نداشتن آن محققاً به جنگ مبدل مي شود . و دارا بودن آن محققاً به صلح مبدل ميشود . در جهان سياست قدرت محور اصلي است . بنابر اين كشورهاي قدرتمند ، منافع بيشتري دارند . رعايت كردن موازين اخلاقي در امر سياست ، خوب نيست . چرا كه منجر به ضعف و از بين رفتن منافع ملي مي شود .
مثالي در رابطه با داشتن و نداشتن قدرت
محبت كردن از روي ترحم خوب نيست . در ظاهر لطف مي كنيد . ولي در باطن داريد او را تحقير مي كنيد .
مي توان قدرتمند بود و از اين قدرت به نحو احسن استفاده كرد . اولي هيچوقت نمي تواند مثبت استفاده كند . ولي تاجر مي تواند از قدرتش به نحو مثبت استفاده كند . پس مي توان قدرت داشت و خوب بود . ولي نميتوان ضعيف بود و خوب بود . فرد آب حوضي مي تواند خوب باشد ، ولي ابزار ندارد .
مي گوييم كه حكومت افغانستان بد است و نمي تواند حزب باشد . چون ابزارش را ندارد . افغانستان نمي تواند صلح داشته باشد چون ابزار ندارد .
آمريكا داراي قدرت است و اگر بخواهد مي تواند منجر به اين شود كه به صلح و رفاه كمك كند . آمريكا اگر بخواهد ، مي تواند .
پس بهتر است كه قدرت باشد و اگر خواستيم از آن استفاده نماييم . ولي داشتن ضعف نيست .
كشورهاي ضعيف اجازه مي دهند كه به آنها تجاوز شود . و نمي توانند جنگ كنند . چون ابزارش را ندارند .
مثال : بطور معمولي مردان درگير دعوا و نزاع مي شوند ولي زنها وارد نمي شوند ، چون ابزار ندارند . براي اينكه حرف مادر رو داشته باشد ، بايد ابزار داشته باشيم .
يادگيري ، كسب علم ابزاري براي كسب قدرت هستند . كشوري كه قدرتمند باشد به آن زور نمي گويند . چون جواب مي دهد . پس ترحم ، ناشي از ضعف است . بهتر است تنفر باشد تا ترحم .
اينها ( ترس ، حسادت ، غضب ، نياز ) تنفر مي باشد . كسي كه قدرت داشته باشد ، گاهي اوقات مي توان عامل مثبت و خير بود . بنابر اين در كشورهاي جهان سوم همه در تلاش براي كسب قدرت و كسب ابزار قدرت هستند .
چهره 2 گانه اخلاق :
1 ـ چه زماني توسل به اخلاق ، نتايج مطلوب دارد :
اخلاق چهره اش دو گانه است . در صحنه سياست خارجي چه زماني بودن اخلاق مطلوب است . گفتيم كه اخلاق خوب نيست . ولي باز هم گفتيم كه اخلاق موقعيتي است.
A ) زمانيكه اخلاق بازتاب منافع ملي باشد . يعني محتواي اخلاق بر اساس منافع ملي شكل مي گيرد . يعني منافع ملي اخلاق را شكل مي دهد .
منافع ملي ايجاب مي كند كه در صحنه بين الملل اخلاقي رفتار كنيد .
منافع ملي آمريكا ايجاب مي كند كه به افغانستان كمك غذايي نمايد .
منافع ملي آمريكا ايجاب مي كند كه بعد از جنگ جهاني دوم ، به اروپا كمك مالي نمايند .
منافع ملي آمريكا ايجاب مي كند كه از حمله به عراق خودداري كند .
پس منافع ملي ، مارا اخلاقي مي كند . پس منافع ملي ، تعيين كننده است كه به اين موقعيت مي گوييم .
B ) اخلاق و سياست اخلاقي ، مكمل قدرت هستند .
يعني قدرت داريم و در كنار آن نيز اخلاق داريم . بعبارتي مجزا از هم نيستند ، بلكه همديگر را تقويت مي كنند نه تضعيف .
c)اخلاق و سياست اخلاقي از موضوع قدرت بيان مي شود .
سوال)اين جمله يعني چه ؟ دليل اينكه كشور  a سياست اخلاقي دارد چيست ؟
چون قدرتمند است . پس از موضع قدرت ، اخلاقي است . يعني اگر اينجا اخلاقي هستم ، بخاطر قدرت است . از موضع قدرت ، چيز خوبي است كه انسان قدرتمند باشد و اخلاقي باشد . قدرت ، يك چيز نسبي است و مي توان به نحو احسن استفاده نمود و موثر و كارساز بود . براي همين ، چيز خوبي است . نداشتن قدرت ، ضعف است . ولي داشتن آن مي تواند تحولات و تغييرات ايجاد كند . در جهان سياست هم نبايد خوش بين بود . چرا كه كشورهاي بزرگ خير كسي را نمي خواهند .
آمريكا ، فقط و فقط در جهت منافع ملي خودش گام برمي دارد و كاري به تركيه و … ندارد و فقط به دنبال منافع خودش است .
اگر اخلاق در جهت منافع باشد ، اخلاقي رفتار مي كند و بالعكس . يعني اگر اخلاق در جهت منافع نباشد ، اخلاقي رفتار نمي كند . در جهان سياست ، هيچ كشوري دلش به حال كسي نمي سوزد . شما با كشوري دوست مي شويد كه به نفعتان است . و اگر غير از اين باشد ، از حماقت شما است . اگر آمريكا به كسي كمك مالي ،نظامي و … مي كند ، چون به منفعت و نفع آمريكا است . اگر آمريكا به كشور  a كمك مي كند . نه بخاطر منفعت كشور b است . بلكه منفعت خودش است . پس حمله آمريكا به افغانستان و كمك به پاكستان ، بخاطر منفعتش است . پس اخلاق در خدمت منافع است . براي همين مي گويند كه اخلاق موقعيتي است . اخلاق صرف نمي تواند باشد ، اخلاق در خدمت منافع است . در ضمن قدرت ، اتكا به نفس مي آورد .
2ـچه زماني توسل به اخلاق در سياست نتايج غير مطلوب دارد :
حال اين در چه موقعيتي است ؟
A ) سياست اخلاقي ، شكل دهنده محتواي منافع ملي است.
قبلاً گفته شد كه اخلاق بازتاب منافع است . ولي در اينجا اخلاق ، نتيجه اي كه مي دهد ، منافع ملي است . در آنجا منافع ملي نتيجه اي كه مي دهد ، اخلاق است …………….