علم ژنتیک
فهرست مطالب
علم ژنتيك 1
پيشگفتار 4
به نام خداوند لوح و قلم، حقيقت نگار وجود عدم 4
تاريخچه ژنتيك 6
بخش دوم 16
كاريوتيپ : Karyotypes 30
شكل شماره 8-2 32
ايديوگرام : (Idiogrsm) 38
پلوئيد: (Ploid) 40
بخش سوم 42
تقسيم سلول : 44
ميوز Meiosis : 44
مراحل ميوز : 45
اولين تقسيم ميوزي را تقسيم كاهش يابنده ميگويند ، Reductional Division و شامل مراحل زير است : 45
2- پروفاز I : 49
الف ) لپتوتين LEPTOTENE : 49
ب ) زايگوتن Zygotene : 51
ج) پاكيتين Pachytene : 52
د ) ديپلوتين Diplotene : 59
3- متافازI : 64
مفهوم جدايي : (Segregation) 70
6. تقسيم اول يا سيتوكينز I: 73
9. متافاز II: 75
مدل هاسكينز (Hakins) براي ساختمان سانترومر: 77
11. تيلوفاز II: 79
اهميت ژنتيكي ميوز (Meiosis) بطور خلاصه: 81
گامتوژنز (Gametogenesis): 83
اسپرماتوژنز (Spermatogenesis): 83
ميتوز (Mitosis): 86
مراحل ميتوز 89
1. اينترفاز: 90
2. پرفاز: 90
3. متافاز: 91
4. آنافاز: 91
6. تقسيم يا سيتوكينز 92
اهميت ژنتيكي ميتوز: 93
بخش چهارم 97
اصل تفكيك صفات (principle of segregation ) 99
علائم و اصطلاحات 100
جدول شماره 1-4، توارث اتوزومي: انواع آميزش ها و نسبتهاي منتظره نوزادان 104
احتمالات و آزمونهاي آماري 109
كاربرد احتمالات در تجزيه شجرهنامهها 110
بخش پنجم 115
تغيير ژنها 115
جهش موجد ژنهاي جديد است 115
چرا ژن جهش مييابد؟ 118
عوامل موثر در جهش ژن: 121
پرتوهاي پرانرژي موجب حصول جهش ميٍشوند: 121
اثرات پرتوهاي پرانرژي 123
بخش ششم 126
اختلالات بيوشيميائي انسان 127
مكانيسم امراض بيوشيميائي 128
بخش هفتم 131
اثرات محيطي خارجي 134
اثرات محيط دروني 135
اهميت محيط در اصلاح نباتات 136
بخش هشتم 142
مهندسي ژنتيك 142
توليد DNA نو تركيب با استفاده از آنزيمهاي محدودالاثر 143
1-استفاده از قطعات متصل كننده : 148
2. استفاده از آنزيم ترمينال ترانسفراز: 148
3. استفاده از DNA ليگاز : 149
سيستمهاي كلون كردن ژن (Gene Cloning System) 151
اتصال به يك حامل كلون (Cloning Vector) 152
ورود به داخل ميزبان 153
شناسايي و جداسازي كلون حاوي ژن موردنظر 153
توليد تعداد زياد سلولها و يا باكتري حاوي ژن 153
نتيجهگيري: 154
پيشنهاد: 155
منابع و ماخذ 156
فهرست مطالب 157
پيشگفتار
به نام خداوند لوح و قلم، حقيقت نگار وجود عدم
خدايي كه داننده رازهاست، نخستين سرآغاز آغازهاست
علم ژنتيك در اواخر قرن نوزدهم با آزمايشات مندل در نخودفرنگي شروع گرديد. با اينكه پيشرفت آن در اوائل كند بود، ولي در اوائل قرن بيستم، جايگاه مهم خود را پيدا كرد. آزمايشات متعددي كه در اين قرن ابتدا در مگس سركه و ذرت و سپس در ميكروارگانيسمها انجام گرفت، طيف اين دانش را بحدي وسيع نمود كه امروزه در بيشتر شاخههاي علوم از سطح مولكولي گرفته تا محاسبات پيچيده رياضي مورد بررسي قرار ميگيرد. با كمك مهندسي ژنتيك انتقال صفات بين گونهها و جنسها امكانپذير شده و اين شاخه جديد ژنتيك گرهگشاي بسياري از مسائل پزشكي و كشاورزي گرديده است. مربوط به منبع شماره 1
مقدمه
دلربا و فريبنده، تسخير كننده و سحرآميز،گوناگون و متنوع، پيچيده و مبهم، اما زيباست، اشكال مختلف حيات، در روي كره خاكي ما.
به همان دلربايي و فريبندگي، به همان تسخيركنندگي و سحرآميزي، به همان گوناگوني و تنوع،به همان پيچيدگي و ابهام و نيز به همان زيبايي است، علم ژنتيك.
هيچ يك از رشتههاي مختلف علوم، براي فهم و درك موجودات زنده، اساسي تر از علم ژنتيك نيست و لذا براي من و شما جويندگان دانش ژن (واحدي كه ساختمان و اعمال تمام اورگانيسمهاي زنده را تعيين ميكند و ما نيز محصول اعمال ژنهايمان هستيم)، يكي از پرجاذبهترين جنبههاي علمآموزي، آموختن پتانسيل همين ژنهاست، در كمكي كه ميتوانند به ما براي بهترفهميدن خودمان بكند. از ص41 منبع شماره 2
بخش اول
تاريخچه ژنتيك
علم ژنتيك علم انتقال اطلاعات بيولوژيكي از يك سلول به سلول ديگر، از والد به نوزاد و بنابراين از يك نسل به نسل بعد است. ژنتيك با چگونگي اين انتقالات كه مبناي اختلافات و تشابهات موجود در ارگانيسمهاست، سرو كار دارد. علم ژنتيك در مورد سرشت فيزيكي و شيميايي اين اطلاعات نيز صحبت ميكند. مبناي گوناگوني ژنتيكي چيست؟ چگونه گوناگوني در جمعيت توزيع ميگردد؟ البته تمام اختلافات ظاهري موجودات زنده توارثي نيست، عوامل محيطي و رشدي موجود نيز مهم بوده و بنابراين براي دانشمندان ژنتيك اهميت دارد.
مدتها قبل از اينكه انسان در مورد مكانيسم ژنتيكي فكر كند، اين مكانيسم در طبيعت به صورت موثري عمل كرده، جوامل گوناگوني از حيوانات و جانوران به وجود آمدند كه تفاوتهاي موجود در آنها در اثر همين مكانيزم به وجود ميآمد. تغييراتي كه در اثر مكانيزم ژنتيكي و در طي دوران متمادي در يك جامعه موجود زنده تثبيت شده تكامل ناميده ميشود.
تغييرات وسيعي نيز در اثر دخالت بشر در مكانيسم ژنها بوجود آمده كه براي او مفيد بوده است، جانوران و گياهان وحشي اهلي شدهاند، با انتخاب مصنوعي موجودات اهلي بهتر از انواع وحشي در خدمت به بشر واقع شدهاند. بهبود كمي و كيفي شير، تخممرغ، گوشت، پشم، ذرت، گندم، برنج و بسياري از منابع ديگر غذايي در اثر همين دخالت بوده است.
درسال 1902 گارود (Garrod) و گالتون (Galton) كه بنيانگذاران ژنتيك پزشكي نام گرفتهاند، با بررسي الكاپتون اوري، اولين نمونه توراث مندلي در انسان را گزارش كردند. گارود در گزارش خود با تشكر از همكاريهاي بيتسن (Bateson) زيستشناس نتيجه ازدواجهاي فاميلي را در بوجود آمدن به اصطلاح خطاهاي متابوليسم مادرزادي تاكيد كرده بود. اين اولين نتيجه روش همكاري تحقيقي بين علوم پزشكي و غيرپزشكي بود كه تا به حال ادامه پيدا كرده و حاصل آن نيز پيشرفت سريع اين علم ميباشد.
در اواخر دهه پنجاه قرن بيستم، مطالعه علمي كروموزومهاي انسان مقدور گشت و نقش نقايص كروموزومي در عقبافتادگيهاي رشدي و ذهني، عقيمي و ديگر عوارض روشن شد. جديداً تعيين نقشه كروموزومي ژنها انسان بر روي كروموزومها مشخص شده است.
توسعه و كاربرد علم ژنتيك نتايج سودمندي براي پزشكي باليني داشته است. امروزه تخمين زده ميشود كه حداقل يك سوم نوزادان موجود دربيمارستانها از بيماريهاي ارثي رنج ميبرند. ژنتيك پزشكي در قسمتهاي ديگر مانند تشخيص نقايص ژنتيكي قبل از تولد نوزاد نيز پيشرفت كرده است.
دانشمندان زيادي در علم ژنتيك بطور مستقيم و غيرمستقيم دخالت داشته اند. در زير درمورد معدودي از انها و كارآنها بطور خلاصه صحبت خواهد شد.
ويليام هاروي (Wiliam Harvey ) در سال 1651 اين نظريه را بيان داشت كه تمام موجودات زنده، منجمله انسان، از تخم به وجود ميآيند و اسپرم فقط در فرآيند توليد مثل نقش دارد. او پزشك دربار چارلز اول پادشاه انگلستان بود. بعداً پرفسور دانشگاه آكسفورد شد. زماني كه او پزشك پادشاه بود با تشريح يك گوزن ماده در شكارگاه پادشاه مخصوص او شد. بعد از تشريح گوزن مذكور و مشاهده يك جنين در رحم او علاقه به پديده زندگي پيدا كرد و بتدريج 80 گونه مختلف از حيوانات را تشريح كرد.
به علت اينكه ميكروسكوپ كشت نشده بود، او قادر به مشاهده تخمكهاي پستانداران نبوده، ولي وجودشان را به صورت تئوريك محتمل دانست، موضوعي كه بعد از سالها مسلم شد. هاروي همچنين تئوري اپيژنز (Epigenesis) را ارائه داد. طبق اين تئوري، درمرحله رشد جنيني، ارگانها و ساختمانهاي جديدي از ماده زنده تمايز نيافته بوجود ميآيد.
ژان سوامردام (1637-1680 Jan Swammerdam)، اهل كشور آمستردام، با بكاربردن ميكروسكوپ در سال 1679 مطالعات خود را در مورد رشد حشرات گزارش داد. او رشد را بطور ساده بزرگ شدن يك حيوان ريز ذرهبيني به حيواني كامل ميدانست. بعداً با بكار بردن ايده اخير و اختلالات با تصورات خود تئوري جديدي در مورد رشدي بنام تئوري پيشتكميلي (Preformation) ارائه داد. طبق اين تئوري تخم، اسپرم يا زيگوت حاوي موجود كامل روي هم تا شدهايست كه در موقع رشد بازميگردد. اين تئوري درمقابل تئوري اپيژنز ارائه شد.
رودلف ژاكوب كامراريوس (1665-1721 Rudolf Jacob Camerarius)، پزشك آلماني، در سال 1694 درمورد گردهافشاني و وجود ارگانهاي توليد مثل درگياهان گلدار گزارش خود را ارائه داد. او نشان داد كه در گياه ذرت، بذرها در صورتي بوجود ميآيند كه گرده بر روي مادگي پاشيده شود. بنابراين نتيجه گرفت كه گرده عضو «نر» و مادگي عضو «ماده» بوده و ارتباط آنها را درقالب چند تئوري و در مورد آميزش و لقاح توضيح داد.
با اينكه از نظر تئوري مطلبي اضافي بيان نداشت، ولي كار او آزمايشات دو رگهگيري را ممكن ساخت. او به عنوان اولين شخصي كه گياه دورگه را به صورت مصنوعي بوجود آورد، شناخته شده و گياهي با آميزش شاهدانه و رازك بوجود آورد.
جين باپتيست پيير آنتون (Jean Baptiste Pierre Antoine de Monet) كه در تاريخ بيشتر به نام شواليه دولامارك (Chevalier de Lamark) مشهور است (1819-1744) يك افسر اخراجي بود كه در سن پنجاهسالگي استاد جانورشناسي در پاريس شد وعليرغم فقدان آموزش علمي مناسب براي دراز مدتي، مشهوريت بدست آورد. در سال 1809 ادعا كرد كه گونهها ميتوانند تدريجاً با تكميل و تحكيم خصوصيات سازگاري به گونههاي جديدي تبديل شده و اين خصوصيات اكتساب شده (Acquired Characters) به نوزادان منتقل گردد. اين تئوري غالباً لاماركيسم (Lamarkism) ناميده ميشود. او اهميت سلول را درمورد موجودات زنده مورد تاكيد قرار داد.
تئودور شوان (1810 – 1882 Theodor Shwann)، پروفسور آناتومي آلماني، كار خود را با تئوري سلول كه توسط شليدن (Schleiden) ارائه شده بود، شروع كرد و آن را مبناء و منشاء پديده حيات دانست. كشفيات شليدن دئر گياهان را در جانوران بكار برد و تئوري سلول را در سال 1838 بيان نمود، با اين وجود اين تئوري به هر دو آنها اطلاق شده و تاريخ آن را 1839 قيد ميكند. وي تئوري مزبور را به صورت زير تكميل كرد.
1. سلول كوچكترين عضو ساختماني موجودات پرسلولي بوده و بعنوان يك واحد خود يك موجود است.
2. هر سلول در يك موجود پرسلولي داراي وظيفه خاص بوده و نماينده واحدكاري خاصي است.
3. يك سلول ميتواند فقط از طريق تقسيم سلولي از سلول ديگر بوجود آيد.
اين نظريه كه سلول واحد حيات و مبنايي براي پديده حيات در جانوران و گياهان است به فوريت در سطح جهاني مورد قبول واقع شد.
گريگور مندل (1822-1884 Gregor Mendel)، اسقف صومعه اتريش، اصول اساسي توارث را توسعه داد. در سال 1866 رساله مشهور خود تحت عنوان (آزمايشهايي در دورگهگيري) را درمورد نخودفرنگي به چاپ رسانيد. اين رساله جاصل چندين سال كار و بر مبناي افكارهوشمندانه رياضي و مشاهدات عيني بوده است. كشفيات او براي سالهاي زيادي فراموش شده ولي عاقبت در سال 1900 دوباره مورد توجه قرار گرفت.
نخود فرنگي مزيت زيادي جهت آزمايش داشته ،بسادگي قابل آميزش و محافظت از محيط خارجي است.مندل متوجه تشابه وتفاوت بين بعضي ارقام شده و نسبت به ثابت بودن چندين جفت خاصيت مثل شكل صا في يا چروكيده بذر، رنگ سبز يا زرد آن ، رنگهاي متفاوت غلاف بذر ، وپا كوتاهي وپا بلندي گياهان اطمينان پيدا كرد .سپس اين خواص را تا چندين نسل بعد از دورگهگيري مورد مطالعه قرار داد.او نه تنها متوجه ظهور يا عدم ظهور خواص در دوركه ها شد،بلكه فراواني ظهور آنها را در نوزادان آميزشهاي مختلف تعيين كرد. ركورد برداري او پديده توراث رابراي اولين بار بر مبناي اعداد بنا نهاد،و اصول جديد كه تدريجا به وسيله او كامل شد بنام قوانين مندل شناخته شد كه عبارتند از:
1- قانون تفرقه: در ارگانهاي جنسي عوامل زوجي موجودند كه هر عامل ا زيك جفت وارد يك گامت مي شوند .بنابراين، هر عضو يك زوج از جفت خود در والد جدا شده ودر نوزاد دوباره با هم جفت ميشوند .اين قانون با يك جفت ژن سر وكار داشته و رفتار ژنها يا آلل ها را در يك لوكو س مورد بحث قرار مي دهد.
2- قانون ترتيب مستقل ژنها: هر كدام از ژنها به صورت مستقل از يكديگر جدا شده و دوباره جفت مي شوند لذا ايجاد تركيبات جديدي از خواص را مي نمايند .اين قانون با دو يا چند جفت ژن سرو كار داشته و رفتار ژنها يا غير الل ها را در لوكوسهاي مجزا مورد بحث قرار مي دهد.
والتر فلمينگ (Walter flemming1915-1843)سلول شناس اتريشي، در سال 1882 اصطلاح Mitosis را پيشنهاد نمود ، و نشان داد كه كروموزمها در هنگام تقسيم سلولي و تشكيل هسته هاي دختري به صورت طولي تقسيم ميشوند. او همچنين نام كروماتين
(Chromatin) را به قسمت رنگ پذير هسته اطلاق نمود . او معلم ،تكنيسين و نظريه پرداز خارق العاده اي بود .
در يك رساله مهم (1879)ميتوز را در سلول سمندر توضيح داد . يكي از كارهاي اساسي او ابداع و بهبود روشهاي تثبيت و رنگ آميزي جهت مشاهدات سيتولوژيكي بود .در سال 1882 تحقيق بر روي كروموزمها ي انسان با توضيح او در مورد تقسيم سلولي بر روي اپي تليوم قرنيه اي انسان شروع شد.
اگوست وايس من (August Weismann1914-1834)زيست شناس آلماني است كه در مقاله خود در سال 1883و1885 تئوري خود را به نام ژرم پلاسم(Germplasm كه Theory) كه توضيحي در مقابل تئوري لامارك بود بيان داشت.تئوري وي تاكيدي بر ثبات قابل ملاحظه ماده ژنتيكي داشت . به عبارت روشنتر ،هر چند تغييرات محيطي در خارج اتفاق مي افتد ولي تاثيرات آن بر روي ژن هيچ يا بسيار كم است . توليد مثل در حيوانات توسط سلولهاي سوماتيك صورت نمي گيرد بلكه توسط ژرم پلاسم كه الزاما بدون تغيير از نسلي به نسل ديگر منتقل مي يابد انجام مي پذيرد .
اصول فرضيه اخير به خوبي مورد قبول واقع شد ، هر چند بعضي از جزئيات اين تئوري تغيير كرده است .وايس من عقيده داشت كه كروموزمهاي سلولهاي جنسي حامل ژرم پلاسم هستند ، ولي در اينكه كروموزمها خود مي توانند تمام اطلاعات ژنتيكي راد اشته باشند دچار خطا شد. او تصور كرد كه بايستي كاهش دوره اي در تعداد كروموزمها در تمام ارگانيسمهاي جنسي اتفاق افتد و در هنگام لقاح تركيب جديدي از كروموزمها و عوامل توراثي بوجود آيند .
تئوري وي اين بود كه تناوب كاهش و لقاح جهت ثابت نگاه داشتن كروموزمها در توليد مثل جنسي لازم است .در آن زمان اين عمل با ميكروسكوپ مشاهده نشده بود و مكانيسم آن انديشه اي بيش نبود.
تئودور بووري (Theodor Boveri1915-1862) پروفسور آلماني با همكاري اسكار هرتويك (Odcar Hertwig) اصل تقسيم كاهشي را كشف كرد .در سال 1892ميوزو مخصوصا سيناپس رادر آسكاريس توضيح داد.او همچنين منبع انتقال توراثي در حيوانات را كه استراسبرگر (Strasburger)در گياهان مطالعه كرده بود پي گيري نمود.
با تكان دادن تخمهاي توتياي دريايي در زمان خاصي از رشد، تخمهايي بدون هسته و تخم هاي ديگري كه معمولي بودند بدست آورد. هر كدام از اين انواع تخم با اسپرم نرمالي از گونه ديگر توتياي دريايي لقاح داده شد.تخم هايي كه فاقد هسته بودند توليد لاروهايي كه شباهت به گونهاي كه از آن اسپرم تهيه شده بود، نمودند، ولي آنهايي كه هسته داشتند به دورگهاي كه خواص هر دو گونه را نشان ميدادند، تبديل شدند. سيتوپلاسم دو نوع تخم ذكر شده تغيير نيافته بودند و بنابراين نتيجهگيري كرد كه هسته و نه سيتوپلاسم مسئول انتقال صفات ژنتيكي است.
بووري با آزمايش خود در لقاح مضاعف تخمهاي توتياي دريايي (Toxopneustes) (1904.1904.1902)،سهمي در تشكيل تئوري توارث كروموزومي بدست آورد.
هوگو دو وري (1848-1935 Hogo de Vries)، زيستشناس هلندي و كاشف دوباره قوانين مندل به خاطر تئورياش در مورد جهش و مطالعاتش درپامچال و ذرت مشهور است. او سه مقاله در سال 1900 درباره مندليسم انتشار داد و بعداً ادعا كرد كه روشهاي مندلي را خود او انجام داده و سپس مقاله وي را ديده است.
در دهه 80 قرن نوزدهم دو روي كه مشاهدهگري زيرك و دانشمندي هدفدار بود، متوجه تغييرات قابلملاحظهاي درگياهي بنام Lamarck’s eveninig Primorse Oenothera Lamarkiana كه از آمريكا آورده شده بود و به صورت وحشي در اروپا كشت ميشد، گرديد.
او بذرگياهاني را كه با نوع استاندارد تفاوت داشتند، جمعآوري كرد و در باغ بوتانيكي خود در Hilversun كشت كرد. با مشاهدات دقيق، تفاوتهاي متعددي در نوع رشد در آنها مشاهده كرد. گياهان از نظر صفات قابل كلاسهبندي بوده و تغييرات متصلي را نشان نميدادند. دو وري اين تغييرات را بر خلاف لامارك و داروين كه معتقد به تغييرات تدريجي بودند، منبع تكامل دانست. كلمه جهش، به معني تغيير جهت در توضيح اينگونه گوناگونيها بكار برده شد. در سال 1901، دو وري مشاهدات جمعآوري شده خود را در كتابي بنام تئوري جهش (The Mutation Theory) به چاپ رسانيد. جهش عمل نادري دانسته شد كه قادر به ايجاد گوناگوني بوده و بدينوسيله نژادها و گونهها قابل تشخيص ميباشند. دو وري سعي در قائل شدن تفاوت بين جهش و تغييرات محيطي بوده، البته جهش مورد نظر او اكنون شامل تغييرات در ساختمان و شمارش كروموزومها هم ميشود. اصطلاح جهش امروزه فقط شامل تغييرات ژنها يا جهش نقطهاي و نه تغييرات قابل رويت كروموزومها ميگردد.
ويليان بيت سن (1926-1861 William Bateson)، زيستشناس انگليسي در دانشگاه كمبريج بلافاصله بعد از كشف دوباره قوانين مندل درسال 1900 به آنها علاقهمند شد و با كمك پانت (R.c.Punnett) گونههاي مختلف گياهان مختلف و جانوران را مورد بررسي قرار داد. در طي دوران مطالعات خود اصطلاحات ژنتيك، F1 , (allele=) Allelomorph F2 , براي نسلهاي بعدي، Epistatis, Hetorozygote, Homozygote را معرفي كرد. او براي همگاني كردن قوانين مندل در گياهان و جانواران فعاليت زياد كرد.
در سال 1906 بيت سن و پانت اولين مورد لينكاژ را كه در نخودشيرين (Sweet Peas) مشاهده گرديد گزارش نمودند. چون تعداد عوامل توارثي نسبت به تعداد كروموزومها زياد بودند به نظر ميرسيد كه چند فاكتور بر روي يك كروموزوم واقع شوند و بنابراين پيوسته (Linked) ميباشند.
ويليام لودريك يوهانس (1857-1927 William Ludrig Johannsen) ژنتيكدان و فيزيولوژيست گياهي دانماركي، در سال 1905 اصطلاحات Phenotype, Genotype, Gene را پيشنهاد كرد و به تفاوت بين ژنها و صفات تاكيد داشت. با اينكه زمينه مطالعات او درابتدا فيزيولوژي گياهي بود، ولي ژنتيك را به عنوان يك علم معرفي نمود. رساله ژنتيكي او در سال 1896 بنام On Heredity and Variation به چاپ رسيده و در سال 1898 تحقيقات خود را كه از آن به بعد به صورت كلاسيك انجام گرفت درجو و لوبيا شروع كرد.
در رساله خود بنام لينه خالص (1903) تفاوت اثرات گزينش را بر جوامع گياهان دگر لقاح و خود لقاح نشان داد. معلوم شد كه گياهان خودلقاح توليد هموزيگوسيتي (Homozygosity) يا لينه خالص مينمايد. گزينش در جوامع دگر لقاح فقط در تغيير نسبت انواع مختلف موثر بود. زماني كه گياهان براي مدت طولاني لقاح خودي داده ميشوند، گزينش در آنها بيتاثير بود. گياهان كاملاً هموزيگوس شده و فاقد گوناگوني ژنتيكي براي گزينش بودند. تمام گوناگوني موجود در لينه خالص بود. از ص1 تا ص8 منبع شماره 1
بخش دوم
اصطلاحات ژنتيك
اصطلاحات و مفاهيم اوليه كه براي فهميدن ژنتيك دانستن آنها لازم است.
1ـ صفات = Triat: گل آذين، ارتفاع، رنگ چشم
2ـ صفات متقابل = Opposite trait: (انتهايي ـ محوري) (بلند ـ كوتاه) (قهوهاي ـ آبي)
3ـ Domminant= غالب، بارز، مسلط = صفت متقابلي كه صفت متقابل ديگر را ميپوشاند.
4ـ Rercessive = مغلوب، نهفته = صفت متقابلي كه در حضور صفت متقابل ديگر اثر خود را ظاهر نميكند.
5ـ ژن = Gene = عامل مولد «صفت» براي هر ژن يك حرف الفباي لاتين انتخاب ميشود. حروف برزگ معمولاً براي صف متقابل غالب و حروف كوچك براي صفت متقابل مغلوب بكار ميرود.
6ـ آلل = Allele= فرمهاي مختلف يك ژن كه بوسيله نجام «موتاسيون» ايجاد شدهاند. حروف بزرگ و كوچك (يك) حروف لاتين براي علامتگذاري و نشان دادن آنها بكار ميرود.
مثال: حرف (آ) لاتين براي «ژن» مولد صفت گل آذين انتخاب و A براي صفت متقابل گل آذين انتهايي (كه با آزمايشاتي معلوم شده غالب است) و a براي صفت متقابل گل آذين محوري (مغلوب) انتخاب شده و به اين شكل نشان داده ميشود………….