شناسه پست: 21648
بازدید: 409

توسعه كاري در مكتب اسلام
هدف مكتب الهي اسلام، تكامل و تعالي انسان است تا آدمي در سايه رشد عقلاني و معنوي كه از درون افراد سرچشمه مي‌گيرد، به رشدي بروني در سطح جهاني دست يابد.
آن‌چه اسلام را از ديگر نظام‌هاي فكري متمايز مي‌كند، ارتباط بين دين و زندگي است كه آن را به صورت نظامي زنده و فعال درمي‌آورد. اسلام، براي همه جنبه‌هاي زندگي فردي و اجتماعي انسان از جمله سازمان‌ها و نهاد‌هاي اداره امور جامعه برنامه جامعي آورده، ولي اين برنامه جز دوره محدودي در صدر اسلام اجرا نشده است. در دهه‌هاي اخير، شاهد اشتياق روزافزون مسلمانان نسبت به اجراي آموزه‌هاي اسلامي در زمينه‌هاي مختلف هستيم كه انگيزه تحقيقات نظري مربوط به نظام اقتصادي اسلام و كاربرد آن در اقتصادهاي امروزي را افزايش داده است.
مكتب اسلام بر توسعه جهاني تأكيد دارد كه به دست همه و براي همه باشد. تنها راه رسيدن به اين توسعه، انقلابي همگاني است كه در سايه نياز در سطح جهاني تحقق مي‌يابد و به تحولي فراگير و رشد و تكامل معنوي و عقلي مي‌انجامد كه ريشه رشد مادي به صورت پايدار هم‌راه با تعامل و تعادل كامل و بدون ضرر رساندن به ديگران ـ نه تنها انسان‌ها، حتي به طبيعت پيرامون ـ است. بنابر آموزه‌هاي اسلام و ديگر اديان الهي، منجي آخر نيز به مرز و محدوده جغرافيايي محدود نيست و مسئوليت برپايي نظام الهي را در سطوح جهاني بر عهده دارد.
در اين نوشتار نويسنده مي‌كوشد با تحقيق در متون ديني، ابعاد جهاني توسعه مهدوي را بررسي كند و به مقايسه توسعه‌يافتگي عصر حاضر با عصر ظهور بپردازد. به همين دليل، تلاش شده است از احاديث معتبر كه تواتر معنايي نيز دارند، بهره جوييم.
مفهوم‌شناسي (سير تكاملي تعريف توسعه، تفاوت رشد با توسعه، توسعه پايدار
در اين عصر، شاهد پيشرفت‌هاي شگرفي بوده‌ايم كه روز به روز در حال گسترش است. سفر به فضا، اكتشاف فضاهاي ناشناخته، كشف و مهار انرژي اتم، كشف و استفاده از سلول‌هاي بنيادي، شبيه‌سازي و… پاره‌هايي از نتايج پيشرفت بشر است. به همين دليل، در هزاره سوم، منتظر رفاه، آسايش، امنيت و سلامتي در كشورهاي پيشرفته بوده‌ايم.
اقتصاد نيز از اين پيشرفت‌ها مستثنا نبوده است. يكي از جلوه‌هاي اين پيشرفت‌هاي علمي، ظهور علم توسعه است. مباحث توسعه در نوشتارهاي اقتصاددانان متقدم چون آدام اسميت، ديويد ريكاردو، تامس توماس، جان استوارت ميل و كارل ماركس به فراخور زمان خودشان مطرح شده است. پس توجه علمي به ساز‌و‌كارهاي رشد و توسعه، بيشتر علاقه‌اي احيا شده است تا اشتغال ذهني تازه اقتصاددانان.
در آغاز، توسعه به حيطه دروني كشورها محدود بود. از اين رو، كشورهاي پيشرفته، توسعه‌يافتگي خود را در افزايش در‌آمد ملي يا با ديدي خوش‌بينانه‌تر، افزايش درآمد سرانه ملي، رفاه و توزيع عادلانه درآمد در درون جامعه خود مي‌ديدند، حتي اگر به بهاي تلف شدن و غارت منابع ديگر كشورها، استثمار و عقب نگه‌داشتن يا دست‌كم، بي‌اعتنايي نسبت به آنها هم‌راه باشد. هدف نيز، تنها پيشبرد درون‌مليتي بود كه امكان داشت با بي‌توجهي و حتي نابودي طبيعت و محيط زيست پيرامون هم‌راه شود.
آمارها نشان مي‌دهند كه تنها شش درصد مردم ايالات متحده امريكا، سالانه از چهل درصد منابع جهان بهره‌برداري مي‌كنند. از طرف ديگر، يك كودك امريكايي به اندازه شانزده كودك در كشورهاي توسعه‌نايافته، از منابع مختلف مصرف مي‌كند.
به طور كلي، نگرش و عمل‌كرد ياد شده تنها مستلزم رشد اقتصادي بود و فقر، بي‌كاري و توزيع درآمد در درجه دوم قرار گرفت. فرق توسعه با رشد اقتصادي در اين است كه توسعه به شرايط توليد ـ علاوه بر رشد اقتصادي ـ اهميت مي‌دهد. براي مثال، توجه به محيط‌زيست آسيب‌ديده از فعاليت‌هاي اقتصادي و پي‌آمدهاي اجتماعي آن يا توزيع درآمد و رفاه افراد تحت عنوان توسعه قرار مي‌گيرد. حتي ممكن است رشد اقتصادي بدون توسعه ـ انساني ـ يا با توسعه اندك هم‌راه باشد. رشد اگر با اقدامات اصلاحي در جهت توسعه انساني هم‌زمان نباشد، ممكن است به رشد خفقان‌آور (مخالفت با آزاد‌منشي و هم‌راه با محدوديت سياسي)، رشد بي‌ريشه (كم‌توجهي به هويت و ارزش‌هاي فرهنگي) و رشد بي‌آتيه (بي‌توجهي به عدالت بين نسلي و محيط زيست) بيانجامد.
به تدريج، كشورها به اشتباه خود پي بردند و حتي دهه ????، دهه شكست توسعه اعلام شد. چون هيچ پيوند خودكاري ميان رشد اقتصادي و توسعه وجود نداشت، توسعه مبتني بر محوريت انسان مطرح شد. در اين نگرش، توسعه مردم (سرمايه‌گذاري در ظرفيت‌هاي انساني)، براي توسعه مردم (رشد و توزيع منصفانه و عادلانه) و توسعه به‌دست مردم (فرصت مشاركت يك‌سان و همگاني) اصل است.