شناسه پست: 20004
بازدید: 301

پروژه معماری

فهرست مطالب
مقدمه1
(بررسی زمینه های عام فلسفی دیکانستراکشن)
فصل اول
معماری دیکانستراکشن7
فصل دوم
معماری فولدینگ25
فصل سوم
معماری پیدایش کیهانی غیرخطی41
3-1 نظریه آشفتگی45
3-2 هندسه نااقلیدس، فراکتال47
3-3 نظریه پیچیدگی49
3-4 معماری پرش کیهانی51
3-4-1 ضوابط معماری پرش کیهانی55
فصل چهارم
تالار موسیقی والت دیسنی کار فرانگ گهری (معماری پرش کیهانی)64
4-1 تاریخچه65
4-2 روند طراحی66
4-3 طراحی اکوستیکی68
4-4 روند طراحی سازه ای70
4-5 روند برنامه ریزی و زمان بندی پروژه75
4-6 فضاسازی و جانمایی76
4-7 نمای بیرونی78
فصل پنجم
زاهاحدید82
5-1 پیش درآمد83
5-1-1 زاهاحدید و مدرنیته86
5-2 بینش و رو معماری زاهاحدید95
5-2-1 برآمدن طرح از زمینسار97
5-3 معرفی دو کار انجام شده بر اساس بینش و روش معماری زاهاحدید. 105
5-3-1 ال.اف.وان (لندسکار تنشا 1999، وایل آم راین آلمان 105
5-3-2 پارک- سوار هونهایم شمالی، استراسبورگ فرانسه113
5-4 نکاتی درباره معماری زاهاحدید (در دوره ملالت)119
مؤخره132
منابع136
مقدمه
 بررسی زمینه های عام  فلسفی دیکانستراکشن
فلسفه چیست؟ فلسفه در بیان ساده خود چه وچگونه علمی است؟ به طور مختصر باید گفت : فلسفه عبارت است از پرسش فراورنده ومرز شکننده از کلی ترین چیزی که با آن مواجه هستیم. فلسفه با مفهوم اصلی در پرسش بودن پرداخته شده است و به جواب درباره پرسش از وجود ما قانع نیست بلکه به گستراندن پرسش درباره هستی روی دارد. البته اگر هستی بنیادی ترین مفهموم باشد پرسش فلسفی آن را به سان پاسخ سخت می پذیرد. درباره تاریخ فلسفه نوین از جمله آخرین مدارس فلسفی دکانستراکسیون که تابع هر منوتیک میباشد باید گفت، دکانستراکسیون به دوران مدرن تعلق دارد. آن بعد از فلسفه های مدرن جلوه کرده است و فسلفه های مدرن بعد از نیچه که ختم متافیزیک غرب را اعلام می کند و طومار فلسفه را که در بنیان با نیهیل (nihil) با هیچی سرو کار در هم می نوردد یعنی پس از آن که پایان دوره متافیزیک توسط نیچه اعلام شد ( البته بعضی ها معتقدند که خودنیچه هم فیلسوفی متافیزیکی است ) بدین گونه پرسش وجود و فلسفه وجود از هستی انسانی فلسفی طرد می شود. در تصویری که هیدگر از نیچه دارد ارجاع به تفکر نیهیلستی به مثابه دوره ای از متافیزیک غرب ارجاع می شود. پس از جنگ جهانی دوم یکی از شاگردان آقای هیدگر یعنی گادامر به هرمنوتیک نوین می پردازد  که در آن بررسی  شناخت و فهم آن چیزی که در برابر ما گشوده می شود (متن به مثابه هستی) شرایط تفسیر را برملا می سازد . این پرسش که آیا تفسیر که زمینه و بافت فهم را مفروض می کرد در پیش شرط های خود یعنی مسلمات و معتقدات ما شکننده و ناپایدار  است خود در دامن هرمنوتیک مدرسه ای به نام دکانستراکسیون پدید آورد. در هرمنوتیک ما دریافته بودیم که هیچ تفسیر نهایی وجود ندارد چه افق های  مبتنی بر سنت که فهم را امکان پذیر می سازد در مواجهه با موضوع شناخت همواره تغییر می یابد. به هر حال دکنستراکسیون ریشه های خودش را به طور مستقیم در هرمنوتیک و طرح پرسش وجود هیدگر از سویی  و فراتر از آن در فلسفه نیچه و هگل دارد در آثار دریدا  برای نخستین بار فلسفه و معماری دکانستراکسیون با هم آشنا می گردند .
پرسشی که درهرمنوتیک مدرن مطرح می شود این است که هنر از جمله هنر معماری در ذات خود چیست ؟ فردوسی بزرگ ماگفته است ((هنر برتر از گوهر آمد پدید)) آیا هنر گوهری دارد ؟ ذات آن چیست ؟ جوهرش چیست ؟ ارسطو در این زمینه که آیا هنر تعلیم دادنی است یا نه مطالبی مطرح می کند. آیا ذات اثر هنری را می توان به حوزه درک علمی و یا فلسفی فرا خواند؟ هرمنوتیک سخن ارسطو را به چالش دوباره فرا می خواند: به نظر می آید هنر ورای حصول و  یا حتی حضور است. هنر ذاتی دارد که نه تنها به تعلیم علمی نمی آید که به تعلیم فلسفی نیز هنر غایتش در خودش است، لذا اینکه هنر چیست را نمی توان جز در هستی خود هنر درک کرد. از سویی آفرینش هنر اصیل است، به معنای واقعی کلمه یعنی از اصل و در اصل است چه هنر از آفرینش جدا نیست ، پس هنر و گوهر یکی است . از سوی دیگر در مقایسه با گوهر حقیقت از گوهر برتر است و هنر و حقیقت یکی است. حقیقت یعنی انکشاف و کشف حجاب و هنر نیز همان کشف حجاب وجود است.