شناسه پست: 15315
بازدید: 364

اساطیر، فرهنگ ایران در نوشته های پهلوی
فهرست مطالب
پيشگفتار:.. 1
پيشينه تاريخ سرزمين ايران:.. 3
دانش نزد ايرانيان:.. 3
واژه اساطير در فرهنگها و نظرات دانشمندان:.. 7
چگونگي زبان پهلوي و تحول آن:.. 10
چگونگي زبان پارسي دري.. 11
اورمزد و گرشاسپ.. 12
زردشت و گشتاسب.. 17
كنگ دژ.. 18
راستي ورادي.. 20
آفرين پيامبر زردشت.. 21
ستايش سي روزه.. 23
خورشيد نيايش.. 24
پيمان كدخدائي.. 25
آبان.. 26
آتش.. 27
آتش اورمزد.. 28
آتش بهرام، ورهران، ورهرام.. 29
آتورپاتكان.. 29
آذر.. 30
آسمان.. 31
آفرينش.. 31
ارديبهشت.. 31
اروند اسب.. 32
اسر تاريکي.. 33
اسر روشني.. 33
اسفنديار.. 33
امرداد.. 35
اندر ماه.. 37
ََ1- ستايش اورمزد.. 37
2- ستايش بهمن.. 37
3- ستايش ارديبهشت.. 38
4-ستايش شهريور.. 39
5- ستايم و پرستم دادار اورمزد رايمند فرهمندف وامهرسپندان (را).. 40
6- ستايش خرداد.. 41
7- ستايش امرداد.. 42
8-ستايش دادار.. 43
9-ستايش آذر.. 44
10-ستايش آبان.. 44
11-ستايش خورشيد.. 45
12-ستايش ماه.. 46
13- ستايش تشتر.. 47
14-ستايش گوشورون.. 48
15-ستايش دادار.. 49
16-ستايش مهر.. 50
17-ستايش سروش.. 52
18-ستايش رشن.. 53
منبع:.. 53
پيشگفتار:
«همه عالم تن است و ايران دل نيست گوينده زين قياس خجل ز آنکه ايران دل زمين باشد دل ز تن به بود يقين باشد» نظامي گنجوي
پيشينه تاريخ سرزمين ايران:
پيشينه تاريخ و تمدن سرزمين ايران بزرگ به هزاران سال پيش و از فرهنگ و زبان مردم اين مرز و بوم آباد و پر نعمت کم و بيش در آثار بجا مانده، آگاهيها در دست است. در نامه تنسر، از منزلت سرزمين ايران سخن رفته و چنين آمده است که: زمين چهار قسمت دارد، يک، جزء زمين ترک ميان مغارب هند تا مشارق روم، و جزء دوم ميان روم و قبط و بربرء و جزء سوم سياهان از بربر تا هند، و جزء چهارم اين زمين که منسوب است به پارس، و لقب و –بلادالخاضعين- ميان جوي بلخ تا آخر بلاد آذربايگان و ارمينيه فارس (=ارمنستان ايران) و فرات و خاک عرب تا عمان و مکران و از آنجا تا کابل و تخارستان و اين جزء چهارم برگزيده زمين است و از ديگر زمينها به منزلت سر و ناف و کوهان و شکم
دانش نزد ايرانيان:
توجه به علم و دانش نزد ايرانيان از زمانهاي پيش مورد نظر بوده و نويسندگان يوناني و در دوره‌هاي بعد مورخين اسلامي درباره اهميت دانش در نزد ايرانيان سخن‌ها گفته اند: ازجمله ابن خلدون در کتاب العلوم العقليه و اصنافها مي‌نويسد: بدانکه مابين اممي که اخبار و تواريخ احول ايشان به ما رسيده است اقوام که از همه بيشتر به علوم عقليه توجه نموده‌اند همانا دو قوم بزرگ قبل از اسلام يعني ايرانيان و يونانيان بوده اند. اما اهميت اين علوم عقليه نزد ايرانيان به غايت عظيم و دامنه آن به غايت وسيع بوده است، و گويند اسکندر پس از استيلا بر ايران کتب و علوم را که از حد  وحصر بيرون بود به يونان منتقل نمود. همين نويسنده ياد آور مي‌شود که پيشگامي ايرانيان در کسب علم و دانش و فرهنگ از همان قرن‌هاي نخستين اسلام، در جامعه شناخته شده تمدن اسلام گرديد. و نظامي گنجوي در شرفنامه در تاريخ اسکندر ياد آور خردنامه‌ها را ز لفظ دري- بيونان زبان کرد کسوت گري. جاحظ در کتاب البيان و التبيين از فصاحت و بلاغت ايرانيان سخن داشته و خطبيب ترين مردم جهان را ايرانيان و مردم پارس ذکر مي‌کند و ياد آور مي‌شود: هر که بخواهد به کنه فن بلاغت برسد و بلغات و غريب پي برد، و به مراتب علم واقف شود، و عبرتها و امثال و کلمات گرانبها و معاني عالي بداند، کتاب سيرالملوک را برخواند، و سپس مي‌افزايد. ….ولي شما تازيان، اشتربانان و گوسفند چرانان بوده ايد، و از آن روي که شما ديرگاه با اشتران هم زبان بوده ايد، بدان خو گرفته و زبانتان زشتي پذيرفته و مخارج صوتتان غليظ گشته است تا بدانجا که چون با همنشينان سخن سر کنيد از نعره و فرياد چنان باشد که کسي با مردم کر سخن کند. ياد آوري مي‌شود که اساسا در ميان اعراب جاهلي، اهل سواد بسيار کم بوده است، و باسودان هم محترم نبوده اند، و نوشتن را ننگ مي‌شمردند چنانکه مروخ معروف عرب الوقدي مي‌نويسد: در اوايل اسلام از تمام قبيله قريش فقط 17 تن نوشتن را بلد بودند و آخرين شاعر بدوي عرب ذوالرمه باسواد بودن خود را پنهان مي‌کرد. و مي‌گفت قدرت نوشتن در ميان ما بي ادبي شمرده مي‌شود، و جاحظ در کتاب البيان و التبيين نقل مي‌کند.: روزي يکي از امراي قريش کودکي را ديد که به مطالعه کتاب سيبويه مشغول است، فرياد برآورد.: شرم بر تو باد اين شغل آموزگاران و گدايانست. در آن روزگار آموزگاري يعني تعليم اطفال در ميان اعراب بسيار خوار بود، زيرا حقوق آنان 60 درهم بيش نبود واين مزد در نظر ايشان بسيار ناچيز بود.
استاد دکتر محمد محمدي در کتاب فرهنگ ايراني پيش از اسلام مي‌نويسند: اعراب در جاهليت آثاري که بتوان نام علم بر آن اطلاق کرد نداشتند، بلکه فن نوشتن و سواد خواندن نيز در ميان ايشان بسيار محدود بوده است.، به هر حال چيزي بنام کتاب يا ادبيات و تاريخ مدون نداشته‌اند ودر دوره اسلام هم تا عصر اين مقفع هنوز تاليف و تدوين در زبان عربي آن اندازه پيشرفت خاصل نکرده بود که در انواع علوم و اقسام ادب و اخلاق کتابهايي به عربي تاليف يافته و آثار مهمي به وجود آمده باشد…………….