شناسه پست: 8552
بازدید: 388
تحول تمدنهای مختلف و انگیزه فراز و نشیب آنها
فهرست مطالب
مقدمه 3
فرم هاي هنر 11
جوهر هنر: 12
Valeur شدت Intensite 30
فرم معماري: 35
فرم مجسمه سازي 41
مقدمه
هنر قديم است به قدمت بشريت- تاريخ هنر ملت ها نموداري از استعداد ها و تواناييها و انديشه ها و پشتكار و پايداري و استقامت آنها مي باشد… آثار مكشوف از طبقات مختلف زمين گوياي تمدنهاي گوناگون و اوضاع جغرافيايي و تأثيرات مذهب و سياست و اقتصاد و سيستم حكومت اجتماعي و وضع زندگي ويژة ملت هاست.
كتاب حاضر كه از ماقبل تاريخ آغاز شده و مطالب آن به وجهي فشرده به اوايل قرون وسطي پايان مي پذيرد همانند سينمايي هنرهاي مصور ملتهاي: آشور، كلده، سومر، ايران، يونان، روم، هند و چين را از برابر نظر شما مي گذراند و از تحول تمدنها و انگيزة نشيب و فراز آنها تا آنجا كه بر ما مكشوف و معلوم گشته است خواننده را آگاه مي سازد.
اين كتاب به نيت تدريس در رشته باستان شناسي دانشكده ادبيات تهران ( كه از سال گذشته به برنامة دروس اين رشته افزوده گشته است) فراهم آمده است…
باستان شناسي مخصوصاً در كشورهايي مانند ايران كه تمدني بزرگ و باستاني دارند رشتة بسيار مهم و سودمندي است، زيرا صرف نظر  از كشف آثار نبوغ نياكان و دريافت راز مقاومت ها كه درنشيب و فرازهاي زندگي و تماس با ملل مختلف به مرحلة بروز و ظهور رسيده است ( و موجب غرور ملي و تقويت نيروي رواني و سرافرازي باطني نسل حاضر و آينده است)، از نظر حسن جريان زندگي و تماس با ملل مختلف گيتي و جلب سياحان و رونق بازار اقتصاد كشور نيز اهميت بسزايي دارد…. هر چه بيشتر بدين رشته توجه شود، بيشتر فرزندان اين آب و خاك و اجد صلاحيت علمي براي كاوش و كشف مي گردند و كشور را از متخصصان خارجي كه هرگز اين علاقه و بي غرضي و اطلاع از آداب و رسوم محلي را ندارند بي نياز مي سازند. به سبب محدود بودن صفحات كتاب ارائه پاره اي تصاوير كه شرح آنها در مت آمده است، ميسر نشد و از هر سبك و يا موضوعي فقط يك يا دو نمونه ارائه گشته است اميدوارم با « پرژكسيون» و تصاوير رنگين كه در دست تهيه است ( توأم با توضيح) رفع اين نقصيه بشود.
ديباچة آموزنده اي از بانو« هلن گاردنر» آمريكايي دربارة رسم و رنگ و فرم و تكنيك و ساخت هنرها جهت مزيد دانش، دانشجويان به وسيلة دوست و همكار عزيزم « بانو دكتر سميمن دانشور» ترجمه شده است كه  موجب تشكر است… مطالب اين ديباچه در زمينه هنرهاي عيني است و در امر ذهني يا فلسفة هنر، و اينكه: هنر چيست؟ وارد بحث نشده است فقط با يك جمله كه: « هنر چيست، نمي دانيم: واقعيتي است كه در دست ماست» از بسط  مقال و تشريح مطلب و روشن شدن موضوع مي گذرد… البته بحث بسيار پيچيده و بغرنجي است كه قرون متمادي روي آن انديشه شده و هر فيلسوفي آنچه به عنوان نظريه اعلام كرده است يكي از وجوه اين واقعيت است….در دو كتاب زيبا شناسي كه اينجانب تأليف  كرده ام  به عناوين مختلف از آن گفتگو شده است و چون تصور مي كنم نپرداختن به اين موضوع، جاي خالي و ابهامي در كتاب حاضر باقي مي گذارد، كوشش مي كنم در همين مقام عصارة آراء و انديشه هاي برخي از زيبا شناسان را كه تاكنون تدوين شده است تذكار نمايم: برونتير مي گويد: « هنر چيزي و زيبايي چيز ديگري است»
گاستالا معتقد است: « هنر ساختة دست بشر است»
زيبا شناسي مي گويد: « بشر پيش از آنكه دانشمند باشد هنرمند بوده است، زيرا حكومت خيال مقدم بر حكومت عقل و تجربه است»
زيباشناسي مي گويد:« ساختة هنري محصول دانايي به وسيلة توانايي است»
زيباشناسي مي گويد:« هنر لذت و شوري است كه عينيت و موضوعيت يافته است»
زيبا شناسي مي گويد:« هنر فقط نمايش، يا تجسم نيست، بلكه گزارش و ترجمه اي از روح هنرمند است».
زيبا شناسي مي گويد:« هنرمند حقيقت نمي گردد، بلكه آن را خلق مي كند».
زيباشناسي مي گويد:« هنر مضراب يا زخمه طبيعت و زندگي است كه بر تارهاي عواطف و احساسات هنرمند نواخته مي شود… از اين رو همان طور كه طبيعت رنگارنگ، و زندگي گوناگون است، عواطف هنرمند و تأثير هنر او در بيننده در اعصار و طبقات و زمانها و مكانهاي مختلف نيز گوناگون مي باشد».
زيباشناسي مي گويد: هنر زاييدة احواليست كه مستقل از تجسس براي حقيقت و اخلاق و سود و يا تحريك غرايز حيواني است.
تن مي گويد: « در زندگي جاري، اخلاق پادشاه است، ولي در قلمرو دانش و هنر، اخلاق را راهي نيست».
نيچه مي گويد:« تشبيه همواره لذت بخش است، ما نيز از هنر لذت مي بريم، زيرار هنر يك نوع تشبيهي از جهان است».
نيچه مي گويد: هنر عبارت از فعاليت بشر به وسيلة اعلام و ابراز آرزوها براي يك زندگي عالي تر است.
نيچه مي گويد: هنر گل زندگي است – و هنر مند دوست واقعي بشر است كه اين گل خوشبو را بدو هديه مي كند.
نيچه مي گويد: تعريف هنر خيلي بغرنج تر از آنست كه در يك جمله بگنجد شايد يك تعريف محكم آن اينست كه:
« هنر بيان بليغ ارزشهاي (والور) تمام چيزهايي است كه مربوط به زندگي است ( منظور از ارزش يا والور جالب و جالبتر بودن است) و اجتماعي بودن هنر از همين رو است كه ارزشهاي اجتماع را بيان مي كند»
نيچه مي گويد: « در تحليل هنر همواره چهار هدف عمده مورد نظر است:
1- فعاليت خلاقة هنرمند
2- ساختة هنري
3- اقبال جامعه
4- ارتباط هنر با نظم جامعه»
گوته مي گويد : « هر هنر، مي يابد مانند هر زندگي و هر كار، از پيشه كه لازمه اش تقلي داست آغاز گردد».
شيللر مي گويد: هنر ماية زندگي كردن نيست، بلكه وسيلة بازي بي شائبه است« با زيبا، جز بازي نبايد كرد».
شيلرر مي گويد:« هنر دعوتي است بسوي سعادت»
خوشبختانه كتابخانه اي در دسترسم نيست والا تعداد اين مثالها افزونتر مي شد وا حتمالاً موجب كسالت خواننده مي گشت… از آنچه تذكار شد چنين نتيجه گرفته ميشود كه در ابتداي امر، هنر معناي ساخت را داشته است و به تدريج هر چه ذوق آدمي لطيف تر گشته تجسس زيبايي با امر هنر بيشتر توأم شده است تا سرانجام زيبا و هنر تلفيق گشته اند كه به عنوان « سوداي عرفاني و علو روحاني» تعبير شده اند.
دوران اين تحول، بس دارز است و در پي آن تحول فلسفه ها مي آيد… براي زيبا شناس و فيلسوف، هر زمان واجد بازيهاي فكري بي پاياني است كه به جاي دور تسلسل مي توان آنها را « مارپيچ يا منحني هاي بي پاياني است تفكرات هنري» نام نهاد، زيرا هرگز مانند دايره بسته نمي شود وم پيوسته در تعالي است. مشكلات چوني و چرايي هنر، مانند خود هنر هر روز بغرنج تر مي گردد شيوه ها يا مكتب ها يكديگر را طرد مي كنند- قواعد و اصول كهنه و فرتوت از ميان مي روند- مبتكر هر هنري دوستاران نوي و بوجود مي آورد- كلمات كهنه مي شوند، تغيير مي كنند- ذوقيات تازه اي به ظهور مي رسند- حيرت ندارد، مانند همه چيز زندگي است، انقلاب و سرعت عجيبي در كار است- صد هنرمند نابعه در فرانسه مي شمارند كه سن آنان از حدود سي سال تجاوز نمي كند! دوستاران هنر آنان فراوانند و فريادهاي تحسينشان بلند است….
زيباشناس و فيلسوف، تا مي رود يكي را با ديگري قياس كند اصل موضوع منتفي مي شود….سال گذشته را در فرانسه گذراندم و دوستان هنري جديدي يافتم، بحث و فحص و مطالعه كردم، سرانجام متوجه شدم: يا احساس تازه اي در جامعة جوان امروز پيدا شده كه من فاقد آن هستم، يا واقعاً اين جامعه دچار تب سوزاني گشته است كه هذيان مي گويد… مي بايد صبر كرد بحران بگذرد تا ببينيم چه باقي مي ماند.
برخي از خصيصه ها يا كاراكترهاي هنرمند و دوستار مشترك هستند و پاره اي مقاير يكديگرند چنان كه يك كار هنري براي سازنده اش امري است تحليلي و براي بيننده امري است تركيبي- فلسفة جديد، آنچه مشترك ميان هنرمند و دوستار هنر است به پنج قسمت تشخيص كرده است:
1- عمل افتراق: يعني موردي كه وادار مي كند ما امري از امور زندگاني را ناديده گرفته به فراموشي بسپاريم.
2- عمل تصفيه شهوات: شهواتي كه محل و امكان اجرا در زندگاني ندارند و به وسيلة هنر اطفاء مي شوند.
3- فعاليت تكنيكي: كه بيشتر مربوط به سازنده است و دوستار هنر بندرت از آن اطلاع دارد.
4- عمل تكامل: كه از طريق اجراي آرمانها و آمال زندگي گام نهادن است.
5- عمل افزوده: به لذتهاي واقعي زندگي افزون است، خاصه براي آنان كه كم دارند، يعني لذت هايي جديد ايجاد كردن كه به رايگان به دست آمده و تعلق به خود هنرمند است و از او سلب نمي گردد.
در اين پنج اصل، دوستار هنر با هنرمند شريك است( ولي به وجهي مبهم و اندكي سطحي ) يعني با اين تفاوت كه هنرمند قادر است خلق كند اما دوستار هنر قارد نيست.
همچنين براي هنرمند خلاق نيازهايي رواني قائل شده اند:
1- نياز به بقاي اثر يا دوام روح آثار
2- احتياج به لذت، و فرار از ناملايمات و كسالتها
3- نياز به خلق آثاري جهت ارضاي حس خود پسندي و منيت و تفاخر و نشان دادن قدرت و توانايي.
4- احتياج به عالم خلود، يعني گريختن به جهاني آزاد و ايده آلي كه ماوراء گرفتاري هاي اجباري زندگي است.
5- لذت مسبب بودن: اين لذت در تمام افراد چه كوچك و چه بزرگ و حتي در حيوانات مشاهده مي شود و صرف نظر از هنر، در تمام امور زندگي يك صفت بارزي است …. بقول، لسينگ: بشر، در هر تحريك شديد، قواي خود را بيش از آنچه كه هست تصور مي كند شعف قدرت،‌و لذت فتح ( كه مسبب جنگهاست) از همين رو است.