شناسه پست: 19768
بازدید: 332

هنربیزانس

فهرست مطالب
پيشگفتار
فصل اول: هنر صدر مسيحيت
فصل دوم: معماري
فصل سوم: موزاييك و نقاشي
فصل چهارم: نسخه تذهيب كاري شده
فصل پنجم: پيكر تراشي و صنايع دستي
فصل ششم: هنر بيزانسي
فصل هفتم: راونا
فصل هشتم: نقاشي و پيكر تراشي
فهرست منابع و مآخذ
تصاوير
پيشگفتار
هنر بيزانس   Byzantine art
هنر منسوب به دوره امپراطوري روم شرقي، كه حدود 330 ميلادي توسط كنستاتين تاسيس شد و در سال 1453 كه قستنطنيه (كنستانتينوپل) پايتخت امپراطوري به تصرف تركها درآمد و با نام استانبول پايتخت امپراطوري عثماني شد،‌به پايان رسيد. طي اين يازده سده متصرفات بيزانس از نظر گستره بسيار متنوع بود زماني تقريبا تمام حوزه مديريتانه را در بر مي گرفت،‌اما از سدة هفتم ميلادي به بعد بسياري از ايالات آن نخست به رست اعراب و بعد به دست تركها از دست رفت.
با اين حال هنر بيزانس را نمي توان به درستي بر حسب مسائل سياسي يا جغرافيائي توصيف كرد. اين هنر به ناگاه ظهور نيافتو براي مدت طولاني به همان اندازه كه هنر بيزانس محسوب مي شود، هنر رومي هم بود. و از اين گذشته در سال 1453 هم متقوف و مضمحل نشده زيرا در نيمه دوم سده ي پانزده م و بخش قابل توجهي از سدة‌شانزدهم هنر آن مناطقي كه هنوز ارتودوكس يوناني شكوفا بود – مانند منت آتوس (montatos) به همان سنت بيزانسي بود . همچنين هنر بيزانسي بسيار فراتر از محدوده هاي قلمرو امپراطوري رفت و به عنوان مثال به جاهايي چون كشورهاي اسلاو هم نفوذ كرد . هنر بيزانسي پيش از هر چيز هنري مذهبي است. نه به اي معنا كه صرفاً محدود به مضامين مذهبي بود. زيرا نمود آن را در «هنر هاي فرعي» آثار فلز كاري، نساجي برجسته كاري روي عاج، مينا كاري،‌جواهر سازي و غيره هم شاهدهستيم و به علاوه نقاشي هاي دنيوي و آثار موزائيك كاري نيز قصرهاي امپراطوري را مزين مي ساخت. اما اين آثار ،‌كه بسياري از آنها مفقود شده و از بين رفته اند،‌در قياس با موضوعاتي كه از كتب مقدس عهد قديم و عهد جديد كتابهاي آخر زماني و زندگي قريسين اخذ مي شد اندك است. هنر بيزانس همچنين يك هنر دين شناسه است از اين رو هنرمند بيزانسي سوداي رهايي بيان فردي خود را نداشت و صرفا بيان و گم ها و پيش فرضها ارتودكسي محسوب مي شد و وابسته به كليسايي بود كه اين دگم ها را برقرار ساخته بود. وظيفه او ترجمان دستورالعمل ها و آموزه هاي ايمان مذهبي،‌انديشه هاي علماي ديني و اراده ي شوراي كشيشان به زبان هنر بود. در نتيجه اين هنر،‌هنري غير شخصي و سنتي بود. از اين روشخصيت هنرمند ناديده انگاشته مي شد و در واقع تعداد اندكي از استادان بيزانسي را به اسم مي شناسيم . چيدمان موزاييك ها يا نقاشي‌ها در كليسا،‌انتخاب موضوعات حتي حالت و بيان حسي شخصيت ما همگي مطابق با الگوي سنتي ملهم از مفاهيم اين شناسانه بود. و اگر زماني هنرمند تلاش مي كرد تا به نوآوري دست زند، خطر اتهام به ارتداد يا كفر را به جان مي خريد. وظيفه هنرمند بيش از آن كه كاركرد آموزشي داشته باشد قرابت هايي با نقش روحانيون كليسا داشت و استعداد عملي وي نوعي آيين عبادي محسوب مي شد . آييني تقريباً به مفهوم آيين عشاء رباني . همين امر هنر اساساً دين شناسانه ي بيزانس را از هنر آموزشي ترغوب در دورة‌قرون وسطي متمايز مي سازد. حتي زماني كه هنر بيزانس جنبه امپراطوري به خود گرفت،‌به سختي از اين ويژگي و مشخصه دين سالارانه و مذهبي فاصله گرفت. در حقيقت در اين دوره شكلي از هنر كه در خدمت تجليل از امپراطوري بود، وجود داشت؛ اما در بيزانس امپراطور،‌به عنوان پادشاه و فرمانرواي شرقي،‌تجسم زميني ربانيت و الوهيت محسوب مي شد. دربار وي با سلسله مراتبي كه به دقت تدبير شده بود،‌بازتابي بود از سلسله مراتب بهشت